يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان، يا بردگانشان (كنيزانشان) يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاىهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد). و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد!
شأن نزول:
در كتاب «كافى» در شأن نزول نخستين آيه از آيات فوق، از امام باقر عليه السلام چنين نقل شده است: جوانى از «انصار» در مسير خود با زنى روبرو شد- و در آنروز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مىدادند- (و طبعاً گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مىشد) چهره آن زن، نظر آن جوان را به خود جلب كرد، و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مىكرد، در حالى كه راه خود را ادامه مىداد تا اين كه:
وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مىكرد، ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشهاى كه در ديوار بود صورتش را شكافت!.
هنگامى كه زن گذشت، جوان به خود آمد، ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينهاش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت: به خدا سوگند من خدمت پيامبر مىروم و اين ماجرا را بازگو مىكنم، هنگامى كه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله به او افتاد فرمود چه شده است؟
و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام «جبرئيل»، پيك وحى خدا نازل