او را مىآفرينيم،) و او را براى مردم نشانهاى قرار دهيم؛ و رحمتى باشد از سوى ما! و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد)»!
تفسير:
سرآغاز تولد مسيح عليه السلام
بعد از بيان سرگذشت «يحيى» عليه السلام رشته سخن را به داستان تولد عيسى عليه السلام و سرگذشت مادرش «مريم» مىكشاند؛ چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.
اگر تولد «يحيى» از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.
اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفتانگيز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت، شگفتانگيزتر است.
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقاً هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند؛ چرا كه مادر «يحيى» خواهر مادر «مريم» بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مىبردند.
نخستين آيه مورد بحث مىگويد: «در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت» «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيّاً».
او در حقيقت مىخواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه، پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت، طرف شرق «بيت المقدس» (آن معبد بزرگ) را كه شايد محلى