رستاخيز، تضاد دارد به فكر انكار قيامت افتاده گفت: «من هرگز باور نمىكنم:
قيامتى در كار باشد» «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً».
اينها سخنانى است كه گروهى براى دلخوش كردن خود به هم بافتهاند.
سپس اضافه كرد: گيرم قيامتى در كار باشد، من با اين همه شخصيت و مقام «اگر به سوى پروردگارم بازگردم، مسلماً جايگاهى بهتر از اين خواهم يافت» «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَا جِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً».
او در اين خيالات خام غوطهور بود، و هر زمان سخنان نامربوط تازهاى بر نامربوطهاى گذشته مىافزود كه، رفيق با ايمانش به سخن درآمد، و گفتنىها را كه در آيات بعد مىخوانيم گفت.
***