***
كار به همينجا پايان نمىگيرد او براى نجات از اين ننگ و عار، كه به پندار نادرستش، دامنش را گرفته «از قوم و قبيله خود به خاطر اين بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مىگردد» «يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ».
باز هم، موضوع خاتمه نمىيابد بلكه، دائماً در اين فكر غوطهور است كه «آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد و دختر را نگه دارد و يا آن را زنده در زير خاك پنهان سازد»! «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ».
در پايان آيه، اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غير انسانى را با صراحت هر چه بيشتر محكوم كرده مىگويد: «بدانيد حكمى را كه آنها مىكردند، حكم زشت و بدى بود» «أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ».
***
سرانجام، ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مىكند كه اينها همه زائيده عدم ايمان به آخرت است «آنهائى كه ايمان به سراى ديگر ندارند صفات زشت و شوم خواهند داشت» «لِلَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ».
«اما براى خداوند صفات عالى است» «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الأَعْلى».
«و او قادر حكيم است» «وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».
و به همان نسبت كه انسان به اين خداوند بزرگ و عزيز و حكيم نزديك مىشود، شعاع نيرومندى از صفات عاليش، از علم و قدرت و حكمتش، در جان او پرتوافكن مىگردد، و از خرافات و زشتكاريها و بدعتهاى شوم فاصله مىگيرد، اما هر قدر از او دور مىگردد، به همان نسبت در ظلمات جهل و ضعف و زبونى و عادات زشت و شوم گرفتار مىشود.
فراموش كردن خدا، و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او، انگيزه همه