نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 8 صفحه : 333
ناگهان عارضهاى گلوگير شد كه فهم و درك او را ناتوان ساخت و در حيرت و سرگردانى
فروبرد و زبانش خشك شد. در اين هنگام به فكر وصايا و سؤالات مهم و لازمى مىافتد
كه پاسخ آنها را مىدانست؛ امّا چه سود كه زبانش از گفتن باز مانده است، و سخنانى
مىشنود كه قلب او را به درد مىآورد و مىخواهد جواب آنها را بگويد؛ امّا قدرت
ندارد، از اين رو خود را به ناشنوايى مىزند همان سخنان و زخم زبانهايى كه گاه از
شخص بزرگى صادر مىشود كه اين بيمار او را محترم مىشمرد يا از كوچكى كه در گذشته
بر او ترحم مىكرده است.
(به هر حال) مرگ دشواريهايى دارد كه
انسان را در خود غرق مىكند، مشكلاتى كه هراسانگيزتر از آن است كه بتوان در قالب
الفاظ ريخت يا انديشههاى اهل دنيا آن را درك كند.
شرح و تفسير دشوارىهاى مرگ كه در قالب الفاظ نمىگنجد
امام عليه السّلام اين گوينده تواناى فصيح بىنظير، در آخرين بخش از اين خطبه،
باز از زواياى ديگر به مسئله مرگ و پايان زندگى و عوارض سخت آن اشاره كرده و آن را
در چهار مرحله خلاصه مىكند؛ نخست مىفرمايد: «چه بسيار، زمين اجساد نيرومند زيبا
و خوش آب و رنگ را كه در دنيا پرورده ناز و نعمت بودند و پرورش يافته احترام و
شرف، در كام خود فروبرد، همانها كه مىخواستند با سرور و خوشحالى، غمها را از دل
بزدايند و به هنگام فرارسيدن مصيبت، براى از بين نرفتن طراوت زندگى و از دست ندادن
سرگرميهاى آن، به لذت و خوشگذرانى پناه بردند»؛ (فكم أكلت الأرض من عزيز [1] جسد، و أنيق [2] لون، كان
[1]. «عزيز» در اصل به معناى قوى و شكستناپذير
است كه لازمه آن، نفى ذلّت از انسان است؛ ولى معلوم نيست چرا بعضى از شارحان نهج
البلاغه آن را به معناى با طراوت و زيبا تفسير كردهاند.