responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 6  صفحه : 289

ميان گذاشت. «خالد» گفت: شترهاى سوارى‌ات را كه نزد توست در اختيار من بگذار تا شتران غارت شده‌ات را باز گردانم.

«امرؤ القيس» قبول كرد. خالد سوار شد تا به نزد قبيله «بنى جديله» رسيد. «خالد» گفت: شتران پناهنده مرا گرفته‌ايد؛ بايد فورا باز گردانيد و شاهد پناهندگى او، همين شتران سوارى اوست كه من بر يكى سوارم. «بنى جديله» «خالد» را از مركب پياده كردند و باقى مانده شتران را با خود بردند. هنگامى كه خبر به «امرؤ القيس» رسيد، قطعه شعرى سرود كه بيت اوّلش همان است كه ذكر شد و مضمونش اين است: غارت گذشته را رها كن و فعلا سخن از اين بگو كه «خالد» با دست خودش شتران ديگر مرا به غارتگران واگذار كرده است. [1] اين بخش، داراى دو نكته مهمّ است كه در پايان خطبه بيان خواهد شد.

***
______________________________

(1) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 9، صفحه 244.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 6  صفحه : 289
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست