responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 4  صفحه : 586

دلبستگى دارد و گويى جزو وجود او شده است و در يك لحظه مى‌بيند، بايد با همه آنها وداع كند و بگذارد و بگذرد، و اين بر هيجان و ناآرامى شديد او مى‌افزايد.

سپس به شرح آن سكرات پرداخته مى‌فرمايد: «به خاطر آن، اعضا و پيكرشان سست مى‌شود و در برابر آن رنگ خود را مى‌بازند؛ سپس مرگ تدريجا در آنها نفوذ مى‌كند و ميان آنها و زبانشان جدايى مى‌افكند؛ در حالى كه ميان خانواده خود قرار دارند؛ با چشم خود به آنها نگاه مى‌كنند و با گوش سخنانشان را مى‌شنوند و عقلشان سالم و فكرشان برجاست». (ففترت لها أطرافهم، و تغيّرت لها ألوانهم، ثمّ ازداد الموت فيهم ولوجا، فحيل بين أحدهم و بين منطقه، و إنّه لبين أهله ينظر ببصره، و يسمع بأذنه، على صحّة من عقله، و بقاء من لبّه).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‌شود كه معمولا اوّلين چيزى كه از كار مى‌افتد زبان است. همان زبانى كه بزرگترين سرمايه انسان براى حلّ مشكلات اوست و چه دردناك است كه انسان با چشم ببيند و با گوش بشنود و عقل او سالم باشد، ولى نتواند كمترين سخنى بر زبان جارى كند و خواسته‌هاى خود را شرح دهد.

يكى از شارحان نهج البلاغه در اين جا مثالى از تورات درباره مرگ نقل كرده است كه بسيار گويا است. مى‌گويد: مرگ همچون درخت پر خارى است كه در تمام بدن انسان فرو رود و هر خارى (همچون قلّاب) به يكى از رگ‌ها و عصب‌ها بند شود و يك مرتبه انسان قوى و نيرومندى آن درخت را از بدن جدا كند و تمام عروق و اعصاب را پاره پاره سازد. [1] سپس در ادامه اين سخن مى‌فرمايد: « (در اين هنگام كه سيلى سكرات بر صورت او نواخته مى‌شود، از خواب غفلت بيدار مى‌گردد و عميقا به فكر فرو مى‌رود) فكر مى‌كند كه عمرش را براى چه چيزهايى بر باد داده، و روزگارش را در چه راهى سپرى‌


[1] شرح ابن ميثم، جلد 3، صفحه 164.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 4  صفحه : 586
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست