responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 3  صفحه : 393

از ويژگى‌هاى اين جهان، ناپايدارى مواهب و نعمت‌هاى آن است كه سبب مى‌شود انسان هرگز دل به آنها نبندد و پاى‌بند آنها نشود و دين و تقوا را بر سر آنها ننهد.

جوانان، به سرعت به سوى پيرى مى‌روند و شادابى جوانى به پژمردگى كهولت سنّ، مبدّل مى‌شود و بهار عمر، جاى خود را به پاييز آن مى‌دهد، سلامت جسم و جان با ورود انواع بيمارى‌ها محو مى‌گردد و با گذشت زمان، نشانه‌هاى نزديك شدن سفر آخرت، آشكار مى‌گردد.

ولى با اين همه ويژگى‌ها و نشانه‌ها، باز هم كم نيستند كسانى كه به آن دل مى‌بندند و همه چيز خود را بر سر آن مى‌نهند و از غير مواهب مادّى، غافل مى‌شوند.

و اين به راستى جاى بسى تأمّل است! كه انسان با چشم خود تمام نشانه‌هاى فناى دنيا را مى‌بيند، با اين حال، دل بر بقاى دنيا مى‌بندد.

در «تاريخ بغداد» آمده است: «روزى «سفّاح» خليفه عباسى نگاه در آينه كرد- او از نظر چهره ظاهر، از زيباترين مردم بود- و گفت: خداوندا! من سخنى را كه «سليمان بن عبد الملك» (خليفه اموى) گفت كه من پادشاه جوانى هستم، نمى‌گويم، ولى مى‌گويم: «خداوندا! عمر طولانى توأم با سلامت، در طريق اطاعتت به من عنايت كن!» هنوز اين سخن تمام نشده بود كه شنيد يكى از غلامانش، به ديگرى در مورد قراردادى كه ميان آنها بود، مى‌گويد: «مدّت ميان من و تو، دو ماه و پنج روز خواهد بود.» «سفّاح» با شنيدن اين سخن فال بدى در نظرش آمد كه اينها دارند خبر از پايان عمر من، بعد از دو ماه و پنج روز مى‌دهند و اتّفاقا همينطور شد، تب سختى كرد و بعد از دو ماه و پنج روز، ديده از جهان فرو بست در حالى كه سى و سه سال بيشتر نداشت!» [1]


[1] تاريخ بغداد، جلد 10، صفحه 49.

نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 3  صفحه : 393
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست