نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 364
دريد از باب نصيحت به او گفت كه: اينجا نزديك منطقه دشمن و ماندن در آن دور از
احتياط است و ممكن است كه قبيله شكست خورده نيروى خود را گرد آورى كنند و از
ديگران كمك بگيرند و بر ما حملهور شوند.
عبد اللّه از غرورى كه داشت پند او را گوش نداد و شب را در آن منزل درنگ كرد.
فردا صبح قبيله دشمن با جمعيّت زيادى بر او هجوم آوردند و عبد اللّه را كشتند
و دريد با زخم بسيار از دست آنها نجات يافت و پس از آن قصيدهاى گفت كه يكى از
ابياتش همين بيتى است كه امير مؤمنان على عليه السّلام در اين خطبه به آن اشاره
فرموده است. [1] مقصود
امام اين است كه، من به موقع به شما نصيحت كردم و گفتم: كار جنگ را يكسره كنيد كه
چيزى به پيروزى نهايى باقى نمانده و اگر كوتاهى كنيد، معاويه و يارانش در صدد حيله
و تزوير بر مىآيند، ولى شما به گفتار من گوش دل فرا نداديد و فريب بلند كردن
قرآنها بر سر نيزهها را خورديد و تن به حكميّت داديد و آن قدر اصرار كرديد كه من
بناچار رضايت دادم، و حالا كه كار از كار گذشته و به هوش آمده و پشيمان شدهايد،
بدانيد كه اين پشيمانى سودى ندارد.
نكتهها
داستان حكميّت
در كتب تاريخ آمده است كه داستان بلند كردن قرآنها بر سر نيزه و سپس طرح مسأله
حكميت براى تبيين موضع قرآن، زمانى بوجود آمد كه نشانههاى پيروزى لشكر امام آشكار
شده بود، زيرا صبح روز سه شنبه، دهم ماه صفر سال سى و هفت هجرى، بعد از نماز صبح
لشكر امام با لشكر شام به شدّت نبرد كردند.
[1] «اغانى ابو الفرج اصفهانى»، جلد
10، صفحه 3، شرح نهج البلاغه، علامه خويى، جلد 4، صفحه 88، و شرح نهج البلاغه، ابن
ابى الحديد، جلد 2، صفحه 205. در پاورقى اين داستان را با تفاوتهايى نقل كردهاند
و آنچه در بالا آمده خلاصهاى از آن است.
نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 2 صفحه : 364