نام کتاب : پيام امام امير المومنين(ع) نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 14 صفحه : 540
برص و پيسى است و چيزى نگذشت كه انس گرفتار اين بيمارى در صورتش شد بهگونهاى
كه همواره (از خجالت و شرمندگى) نقاب مىزد»؛
(قالَ الرَّضِيُ:
يَعْنِى الْبَرَصَ، فَأَصابَ أَنَساً هذَا الدّاءَ فيما بَعْدُ في وَجْهِهِ،
فَكانَ لا يُرى إلّامُبَرْقَعاً)
. مورّخان و محدثان در شرح كلام فوق، داستان را متفاوت نقل كردهاند. بعضى
ماجرا را همانند مرحوم سيّد رضى نقل كرده و آن را مربوط به مأموريتى مىدانند كه
على عليه السلام به انس بن مالك براى بازگويى گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله
درباره طلحه و زبير داد؛ ولى از آن مشهورتر چيزى است كه ابن ابىالحديد نقل كرده و
بسيارى از مورخان و محدثان با او موافقند و آن اينكه امام عليه السلام در سرزمين
«وحبه» در كوفه جمعى از مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: شما را به خدا سوگند
مىدهم، چه كسى اين سخن را از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به هنگام بازگشت از
حجةالوداع شنيده است كه فرمود:
(اشاره به داستان غدير و خطبه پيغمبر
صلى الله عليه و آله در آن روز است) جمعى برخاستند وگواهى دادند كه پيامبر صلى
الله عليه و آله چنين فرمود. امام رو به انسبنمالك (خادم مخصوص پيامبر صلى الله
عليه و آله) كرد و فرمود: تو كه در آنجا حاضر بودى چرا گواهى نمىدهى؟ انس عرض
كرد: اى اميرمؤمنان! سن من زياد شده و آنچه فراموش كردهام بيش از آن است كه در
خاطر دارم. امام عليه السلام فرمود: اگر دروغ مىگويى خداوند تو را به بيمارى پيسى
مبتلا سازد آنگونه كه عمامه نيز آن را نپوشاند. چيزى نگذشت كه نفرين امام عليه
السلام در حق او مستجاب شد و به اين بيمارى مبتلا گشت. [1]
مرحوم خطيب در مصادر بعد از اشاره به كلام ابن ابىالحديد مىگويد: اين نقل موافق مشهور است و در
بسيارى از كتب معتبره آمده است. سپس براى اطلاع بيشتر درباره اين قضيه به جلد اوّل
كتاب نفيس الغدير (نوشته علامه امينى) ارجاع مىدهد. [2]