نام کتاب : اخلاق در قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 3 صفحه : 372
سخن را گفتى او عصبانى شد و برخاست و به ظرب و شتم و آزار قنبر پرداخت، اگر
مىخواهى خداوند عافيت به تو دهد، هرگز در برابر دشمنان ما كارى نكن كه به زيان
دوستان ما تمام شود». [1]
همچنين اگر در تواريخ مىخوانديم كه بعضى از پيشوايان اسلام جاسوسهايى را
اعدام كردند به خاطر اين است كه كار آنها خونهاى پاكى را بر زمين مىريزد، از اين
رو بايد خون ناپاك آنها بر زمين ريخته شود.
***
ضرورتها
گاه نياز يا ضرورتى ايجاب مىكند كه انسان سرّ خود را به ديگرى بگويد، در
اينگونه موارد نيز به ما دستور داده شده است كه افراد عاقل و امينى را براى اين
كار پيدا كنيم. على عليه السلام مىفرمايد:
«مَنْ اسَرَّ الى غَيْرِ ثِقَةٍ فَقَدْ ضَيَّعَ امْرَهُ؛ كسى كه سرّ خويش را نزد افراد غير مطمئن بازگو كند سرّ خود را ضايع كرده
است».[2]
حتى دستور دادهاند كه در صورت ضرورت سرّ خود را به كسى بسپاريد كه او هم سرى
در نزد شما داشته باشد، تا به خاطر حفظ سرّ خويش، سرّ شما را افشا نكند.
اميرمؤمنان على عليه السلام در حديثى مىفرمايد: «لاتَضَعْ سِرَّكَ عِنْدَ مَنْ لا سِرَّ لَهُ عِنْدَكَ؛ سرّ خود را نزد كسى كه سرى نزد تو ندارد نگذار».[3]
مخصوصاً بايد توجه داشت كسانى كه اسرار خويش را فاش مىكنند، افراد قابل
اعتمادى براى حفظ اسرار ديگران نيستند بايد از آنها پرهيز كرد.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ، لَمْ يُطِقْ سِرَّ غَيْرِهِ؛ كسى كه از حفظ سرّ خود ناتوان است، توانايى بر حفظ اسرار
ديگران ندارد». [4]