پس انسان به
چه چيزش مىنازد؟ و به چه چيز افتخار مىكند؟ و بر ديگران فخرفروشى مىكند؟!
در حديثى از
امام زين العابدين عليه السلام آمده است كه «ميان سلمان فارسى و مرد خودخواه و
متكبّرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو كيستى؟ (و چه كارهاى؟!)
سلمان گفت: امّا آغاز من و تو هر دو نطفه كثيفى بوده و پايان كار من و تو مردار
گنديدهاى است، هنگامى كه روز قيامت شود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر كس ترازوى
عملش سنگين باشد كريم و با شخصيّت و بزرگوار است و هر كس ترازوى عملش سبك باشد پست
و بى مقدار است»! [1]
كوتاه سخن
اينكه انسان هرگاه در اين گونه امور بيشتر بينديشد از مركب كبر و غرور پياده
مىشود.
***
و امّا درمان تكبرّ از طريق
عملى به اين طريق حاصل مىشود كه سعى كند اعمال متواضعان را انجام دهد تا
اين فضيلت اخلاقى در اعماق وجود او ريشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع
كند، سر به سجده و بر روى خاك نهد و لَاالَهَ الَّا اللَّهُ
حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَامُسْتَنْكِفاً وَ
لَامُسْتَكْبِراً و مانند اين جملهها را تكرار كند.
لباس ساده
بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان يا كارگرانش بر سر يك سفره بنشيند، در سلام كردن
بر ديگران تقدّم جويد، صدر مجلس ننشيند و در راه رفتن بر ديگران پيشى نگيرد.
با كوچك و
بزرگ گرم بگيرد و از همنشينى با افراد متكبّر و مغرور بپرهيزد و در عمل امتيازى
براى خود بر ديگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع يا از مظاهر آن است در
عمل و سخن به كار بندد و سعى كند حالت، عادت و سپس ملكه او گردد.
در حالات
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه روى زمين مىنشست و غذا مىخورد و
مىفرمود: «انَّمَا انَا عَبْدٌ آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ؛
مَن بندهاى هستم مانند غلامان غذا