پايان عمر
خود را هرگز نمىداند، نزديكترين دوستانش گاه قاتل او مىشوند و عزيزترين
عزيزانش، دشمن جان او مىگردند، آبى كه مايه حيات اوست گاه موجب مرگ او مىشود و
نسيمى كه به او حيات و نشاط مىبخشد اگر كمى سريعتر بوزد مبدّل به تندبادى مىشود
كه خانه و كاشانهاش را بر سرش ويران مىكند.
از امورى كه
نشانه ناتوانى فوقالعاده انسان است بيماريهايى است كه دامن او را مىگيرد و
غالباً از ميكروبها و ويروسها كه موجودات بسيار كوچكى هستند كه از خردى به چشم
ديده نمىشوند ناشى مىگردد و انسانهاى نيرومند و قوىپيكر و قهرمان را به زانو در
مىآورد!
بيمارى
وحشتناك سرطان كه در عصر و زمان ما بيشترين كشتار را مىكند و تلاش و كوشش
شبانهروزى هزاران دانشمند و صرف ميلياردها پول براى درمان آن به جايى نرسيده است
از كجا سرچشمه مىگيرد؟ از اينكه يك سلّول كوچك بدن كه تنها با ذرّهبين قابل رؤيت
است به طغيان و استكبار برمىخيزد و بدون هيچگونه نظم و برنامهاى شروع به تكثير
مثل مىكند، به گونه تصاعدى افزايش مىيابد و در زمان كوتاهى تشكيل غدّه سرطانى
مىدهد.
بسيارى از
فرماندهان بزرگ و سران زورمند جهان را كه داراى ارتشهاى عظيمى بودهاند همين
بيمارى از پاى در آورده است، يعنى ارتش عظيم ميليونى آنها نتوانسته است جلو سركشى
يك سلّول كوچك را بگيرد!
آرى چنين است
ضعف و ناتوانى ذاتى انسان، با اين حال چگونه مىتواند دعوى بزرگى كند و لباس
استكبار بر تن بپوشد، عظمت و بزرگى تنها از آن خداست و غير او ضعيف و ناتوانند!
اين سخن را
با حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام كه اين بحث منطقى را به صورت فشرده و زيبا
بيان فرموده است به پايان مىبريم:
«مِسْكِينُ بْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الْاجَلِ،
مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ
الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ؛ بيچاره فرزند
آدم، سرآمد زندگيش نامعلوم، عوامل بيماريش ناپيدا و كردارش (نزد خدا و در نامه
اعمالش) محفوظ است، پشهاى او را آزار مىدهد، مختصر آبى يا