قبل از ورود در اين بحث لازم است يك نگاه اجمالى به اصول مسائل اخلاقى در
اصول مسائل اخلاقى درمكتبهاى ديگر بيندازيم.
1- گروهى از فلاسفه قديم كه از بنيانگذاران علم اخلاق محسوب مىشوند، براى
اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند؛ و به تعبير ديگر، فضائل اخلاقى را در چهار اصل
خلاصه كردهاند:
1- حكمت
2- عفّت
3- شجاعت
4- عدالت
و گاه خداپرستى را هم به آن ضميمه كرده و آن را به پنج اصل رساندهاند.
بنيانگذار اين مكتب را «سقراط» مىتوان شمرد؛ او معتقد بود:
«نيكوكارى (و اخلاق) بسته به تشخيص
نيك و بد (يعنى دانائى) است، و فضيلت بطور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست؛ امّا دانش چون در مورد
ترس و بىباكى، يعنى آگاهى بر اين كه از چه چيز بايد ترسيد، و از چه چيز بايد
نترسيد ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمنّاهاى نفسانى به كار رود «عفّت» خوانده مىشود،
و هرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر روابط مردم نسبت به يكديگر است منظور گردد