از همه چيز بىنياز شد، بلكه پشتوانههاى قويترى لازم است كه نه قابل فريب
باشد، نه خطا كند، و نه با تكرار اعمال ضدّ اخلاقى تأثير خود را از دست داده و
تغيير شكل دهد.
كوتاه سخن اين كه، وجدان اخلاقى، يا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبير ديگرى كه
به اين معنى اشاره كند، پشتوانه خوبى براى نيل به فضائل اخلاقى محسوب مىشود، ولى
با كاستيهايى كه دارد و در بالا به آن اشاره شد، قناعت به آن كافى نيست.
3- پشتوانه شخصيّت-
بعضى مسائل اخلاقى را از اين رو دنبال مىكنند كه نشانه شخصيّت است، و هر
انسانى طالب شخصيّت مىباشد؛ هنگامى كه شخصيّت را در صداقت و امانت مىبيند به
دنبال آنها مىرود، و هنگامى كه ملاحظه مىكند جامعه براى افراد شجاع و سخاوتمند و
با وفا و مهربان شخصيّت فوقالعادهاى قائل است طالب اين صفات اخلاقى مىشود.
بعكس، هنگامى كه مىبيند افراد بزدل و ترسو، بخيل و ضعيفالاراده، خائن و
بىوفا، افراد بىارزش و فاقد شخصيّتند، سعى مىكند از اين رذائل خالى شود.
و به اين ترتيب، پشتوانه ديگرى براى مسائل اخلاقى جستجو كرده است.
ولى اگر درست بينديشيم مىبينيم اين پشتوانه نيز به همان مسأله وجدان بازگشت
مىكند، منتها در اينجا «وجدان جامعه» مطرح است و نه وجدان فرد، يعنى آنچه با
وجدان عمومى جامعه هماهنگ است و آن را فضيلت و نشانه شخصيّت مىشمرند، جزء اخلاق
فضيله و آنچه عكس آن است جزء اخلاق رذيله است، و همين قضاوت عمومى جامعه سبب سوق
دادن به نيكيها و بازداشتن از بديها است.
ما انكار نمىكنيم كه وجدان عمومى جامعه مىتواند الهامبخش مسائل اخلاقى و
ارزشها و ضدّ ارزشهايى در اين زمينه باشد.
ولى همان كاستيها و اشكالاتى كه در مورد وجدان فردى ذكر شده در مورد وجدان
عمومى جامعه نيز صادق است.
وجدان عمومى جامعه گاه خطا مىكند، و اگر زير بمباران تبليغات نيرومند وسيع
نادرستى از سوى حكومتها و مانند آنها قرار گيرد، ممكن است ارزشها را ضدّ ارزش، و
ضدّ ارزشها را ارزش بداند، همان گونه كه در طول تاريخ نمونههاى فراوان آن ديده
شده