اندازه محترم مىشمرند كه در مسير منافع شخصى آنها باشد (همان گونه كه در
مكتبهاى سرمايه دارى غرب ديده مىشود) اخلاق را به امورى تفسير مىكنند كه آنها را
به منافع مادّى و شخصى آنها برساند و همه چيز را در پاى آن قربانى مىكنند!
3- اخلاق از ديدگاه فلاسفه عقلى
آن گروه از فلاسفه كه اصالت را براى عقل قائلند و مىگويند غايت فلسفه اين است
كه در وجود انسان يك عالَم عقلى بسازد همانند عالم عينى خارجى
، در مباحث اخلاقى- اخلاق را به صفات و اعمالى تفسير مىكنند كه به انسان كمك
كند تا عقل بر وجود او حاكم باشد نه طبايع حيوانى و خواستههاى نفسانى.
4- اخلاق در مكتب غيرگرايان!
گروه ديگر از فلاسفه كه بيشتر به جامعه مىانديشند و اصالت را براى جمع قائلند
نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسير مىكنند كه هدف غير باشد؛ بنابراين، هر
كارى كه نتيجهاش تنها به خود انسان برگردد غير اخلاقى است و كارهائى كه هدفش
ديگران باشد اخلاقى است.
5- اخلاق از ديدگاه وجدان گرايان
گروهى از فلاسفه كه اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، كه مىتوان از آنها به
«وجدانگرا» تعبير كرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى» كه در واقع منظور از آن
عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را يك سلسله امور وجدانى مىدانند نه
عقلانى كه انسان بدون نياز به منطق و استدلال آنها را درك مىكند؛ مثلًا، انسان
عدالت را خوب مىشمرد و ظلم را بد، ايثار و فداكارى و شجاعت را خوب مىداند و
خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مىبيند بى آنكه نيازى به استدلال عقلانى و
تأثير آنها در فرد و جامعه داشته باشد.