ميان بردن آن
را نيز پيدا كنيم؛ مسأله چنين است كه هر عمل خوب يا بد اثر موافق خود را در روح
انسان باقى مىگذارد، و روح را تدريجاً به سوى خود جلب مىكند، تكرار اين عمل آن
اثر را بيشتر و قويتر مىسازد، و كم كم كيفيّتى به نام «عادت» حاصل
مىشود، و هر گاه عادت استمرار يابد به صورت «ملكه»
در مىآيد.
بنابراين،
همان گونه كه عادات و ملكات اخلاقى زشت در سايه تكرار عمل تشكيل مىگردد، از همين
طريق قابل زوال است؛ البتّه، اثر تلقين، تفكّر، تعليمات صحيح و محيط سالم در فراهم
كردن زمينههاى روحى براى پذيرش و تشكيل ملكات خوب را نمىتوان ناديده گرفت.
***
در اينجا قول سومى
نيز وجود دارد و آن اين كه بعضى از صفات اخلاقى قابل تغيير است، و بعضى غير قابل
تغيير، آن صفاتى كه طبيعى و فطرى است، قابل تغيير نمىباشد، ولى آن صفاتى كه عوامل
خارجى دارد قابل تغيير است. [1]
اين قول نيز
فاقد هرگونه دليل است، زيرا اين تفصيل و تفاوت گذارى، بين صفات فرع، بر قبول اخلاق
طبيعى و فطرى است، در حالى كه چنين چيزى ثابت نيست؛ و به فرض كه چنين باشد چه كسى
مىتواند ادّعا كند كه صفات فطرى قابل تغيير نيست؟ مگر حيوانات وحشى را نمىتوان
اهلى كرد؟ مگر تعليم و تربيت نمىتواند آنقدر ريشهدار شود كه اعماق وجود انسان را
دگرگون سازد؟
آيات و
روايات دليل بر قابليّت تغيير اخلاق است
آنچه را در
بالا گفتيم از نظر دلائل عقلى و تاريخى بود، هنگامى كه به دلائل نقلى يعنى آنچه از
مبدأ وحى و سخنان معصومين عليهم السلام به دست آمده مراجعه كنيم مسأله از اين هم
روشنتر است؛ زيرا:
1- نفس مسأله
بعثت انبيا و ارسال رسل و انزال كتب آسمانى و بطور كلّى مأموريّتى كه
[1]. محقّق نراقى در جامع السّعادات اين نظريه
را برگزيده است (جامع السّعادات جلد 1، ص 24)