سؤال 279- شخصى از يك بيمارى لاعلاج مانند سرطان رنج
مىبرد، و پزشكان هم از معالجه وى نااميد شدهاند، حال اگر پزشكى از روى ترحّم و
دلسوزى از معالجه وى كه منتهى به ادامه زندگى شخص بيمار در مدّت كوتاهى مىشود
خوددارى نمايد و بيمار زودتر بميرد، آيا از نظر فقهى چنين كارى جرم است؟ لطفاً به
دليل آن اجمالًا اشاره كنيد.
جواب: قتل انسان مطلقاً جايز نيست، حتى از روى ترحّم، و حتّى با اجازه خود
مريض. دليل اصلى اين مسأله اطلاقات ادلّه حرمت قتل از آيات و روايات است، و همچنين
ادلّه وجوب حفظ نفس. و ممكن است فلسفه آن اين باشد كه چنين اجازهاى سبب سوء
استفادههاى فراوان مىشود، و قتل از روى ترحّم به بهانههاى واهى صورت مىگيرد،
يا افرادى به قصد انتحار و خودكشى از اين راه وارد مىگردند. به علاوه مسائل پزشكى
غالباً يقينآور نيست، و اى بسا افرادى كه از حيات آنها مأيوس بودهاند، و به طور
عجيبى از مرگ رهايى يافتهاند.
سؤال 280- آيا انسان مىتواند به ديگرى اجازه قتل خويش
را بدهد؟ آيا قاتل ضامن است؟ اگر مانند مريض در حال مرگ باشد، كه به پزشك اذن
تزريق آمپول مرگآور بدهد چطور؟ نسبت به اشخاص ديگر چه مىفرماييد؟
جواب: اجازه چنين چيزى جايز نيست، و اگر اجازه بدهد و راضى باشد سبب جواز
نمىشود.
سؤال 281- بيماران مرگ مغزى در علم پزشكى اشخاصى هستند
كه دچار توقّف تمامى فعّاليّتهاى شناختهشده مغزى شده، ولى قلب و بعضى از اعضاى
ديگر بدن آنها به كار خود ادامه مىدهد. تنفّس در اين بيماران متوقّف شده، و با