شعاع اين همكارىها به اندازهاى گسترده است كه حتّى كرات مختلف منظومه شمسى و
فراتر از آن را هم در بر مىگيرد و تنها منحصر به يك گوشه از اين عالم خلقت
نمىباشد.
محور دوم:
نمىتوان باور داشت كه دقّت و نظم چنين سازمانى، نتيجه اتّفاق و تصادف باشد.
يعنى، تعدادى عوامل بدون درك و شعور، آن را به وجود آورده باشند.
از اين دو مقدّمه (نظم عالم و ممكن نبودن آن نظم بدون فاعل عاقل حكيم) مىتوان
چنين نتيجه گرفت كه جهان داراى آفريدگارى دانا و تواناست و اين آفريدگار دانا و
توانا، سازمان عظيمى را طبق نقشه و هدف خاصّى ايجاد كرده و رهبرى و هدايت مىكند.
حال كه اساس اين استدلال به طور اختصار روشن شد، به توضيح كامل هر يك از آن دو
مقدّمه مىپردازيم و چون مطالب مقدّمه دوم سادهتر و از طرفى در هنگام مطالعه از
مقدّمه اوّل جلوتر و به حضور ذهن نزديكتر است [1]، ابتدا به اثبات مقدّمه دوم و سپس به بحث
پيرامون مقدّمه اوّل مىپردازيم.
چگونه نظم مىتواند نشانه عقل و فكر باشد؟
از دو راه مىتوان به اين حقيقت رسيد كه نظم همواره حكايت از يك مبدأ عاقل و
متفكّر مىكند. اين دو راه عبارتند از:
1. همه مىدانيم كه بايد براى ساختن يك خانه معمولى از مصالح خاصّى (سنگ، چوب،
آهن و ...)، باكميّت (مقدار متناسب مصالح) و كيفيّت خاصّى (مثل
[1]. به خلاف آنچه كه در منطق رايج
است، زيرا كه در منطق، در ترتيب صناعى، «صغرى» مقدّم بر «كبرى» است!