«اعتقاد به مبدأ، همراه به وجود آمدن انسان، متولّد شد». [1]
آيا اكنون عاقلانه است براى اين حسّ شگفتانگيزى كه از دوران ماقبل تاريخ تا
به حال پايدار مانده است، اساسى غير از فطرت و غرايز روحى، تصوّر كرد و آن را حمل
بر عادت نمود؟!
تاريخ انبيا:
تاريخ انبيا را كه مطالعه مىكنيم، به اين نكته مىرسيم كه دعوت آنها داراى دو
جنبه نفى و اثبات بوده است:
1. قابليّت عبادت را از بت، ماه، خورشيد، ستاره و ... نفى مىكردند.
2. ربوبيّت آن ذات مقدّس و مبدأ حقيقى را اثبات مىنمودند.
پايه و اساس تبليغات آنها، يگانهپرستى بود نه اثبات صانع؛ آنها مىگفتند:
فقط خداى واحد را پرستش كنيد، چون خدا و معبودى جز آن ذات يگانه وجود ندارد.
خلاصه، وظيفه پيغمبران اين بود كه معبود و مبدأ حقيقى را به اجتماع معرّفى
كنند و اجازه ندهند تا نيروى درونى و فطرى (روح خداپرستى) كه با روح و روان آنها
ارتباط مستقيم دارد با مصاديق غلطى مانند: بت، ماه، ستاره، خورشيد، آتش، حيوانات و
... اشباع شود.
از اين مطالب نتيجه مىگيريم كه خدا پرستى از ابتداى خلقتِ بشر، وجود داشته و
اكنون هم اكثريّت مردم جهان خداپرستاند و اين حسّ خداپرستى كه در وجود تمام
انسانهاست از مسأله رسم و عادت، فرسنگها فاصله دارد.