«وجدان بدون خدا مانند محكمه
(دادگاه) بدون قاضى است».
كمال عملى:
شايد محتاج
به تذكّر نباشد كه كمال عملى انسان، ناشى از كمال اخلاقى اوست، زيرا عمل، همان
انعكاس و پرتو اخلاق است و به عبارت دقيقتر: همه كارهاى انسان يك ريشه اخلاقى
دارد و به همين جهت ما روحيّات و صفات افراد را، در طرز عمل و كردار آنها جستجو
مىكنيم. البتّه گاهى ممكن است انسان به طور تصنّعى و ساختگى، عملى را برخلاف
روحيّات خود انجام دهد، امّا بديهى است كه اين عمل، جنبه استثنايى دارد و
دوامپذير نيست. بنابراين براى اينكه اعمال و رفتار بشر، خوب و كامل باشد، بايد
قبل از هر چيز، غرايز حياتى، تعديل گردد و روحيّات و صفات عاليه در حال رشد و
پرورش باشد.
خلاصه،
مطالبى را كه در كمال اخلاقى بيان كرديم، به اين بحث مربوط خواهد گرديد و به اين
ترتيب ثابت مىشود كه كمال عملى انسان، تنها در سايه ايمان به خدا انجامپذير است.
تكامل
اجتماع:
اگر از مباحث
پرغوغاى جامعهشناسان و حقوقدانان كه درباره اجتماع كردهاند صرف نظر كنيم و
بخواهيم با همان فكر ساده، اجتماع را معنا كنيم، خواهيم گفت كه اجتماع عبارت است
از مجموعه افراد با پيوندها و نسبتهاى موجود ميان آنها، يعنى افرادى كه از لحاظ
افكار، روحيّات، رسوم و عادت، شبيه به هم و از جهت معاشرت و آميزش، نزديك به هم
بوده و زندگى مشتركى داشته باشند.