هر انسانى در
هر عصر و موقعيّت جغرافيايى وشرايط اجتماعى كه قرار داشته باشد، به حكم فطرت و به
مقتضاى عقل، به سوى كمال، گام برمىدارد. هدف دانشجويى كه در دانشگاه سرگرم تحصيل
است، كارگرى كه در كارگاه مشغول كار و صنعت است، دانشمندى كه مشغول مطالعه كتابها
و بررسى مطالب عميق علمى است و مخترعى كه در محيط ملالآور آزمايشگاهها، پيوسته
مشغول آزمايش است، رسيدن به كمال است و در واقع همين هدف كمال است كه ناراحتىها و
رنجها، در راه رسيدن به آن، لذّت بخش و فرحآور است و نداى فطرت و فرمان وجدان
همواره پشتيبان و مشوّق آنهاست.
غريزه عشق به
كمال تنها مخصوص انسان نيست، بلكه در حيوانات هم وجود دارد، زيرا آنچه را كه مناسب
زندگى آنها باشد، خواهانند و از آنچه كه به ضرر آنان تمام شود، گريزانند، ولى
امتياز انسانها نسبت به حيوانات اين است كه غريزه عشق به كمال در انسانها- به
علّت راهنمايىهاى عقل- به مراتب از حيوانات قوىتر است.
اگر ما
بخواهيم عشق به كمال را در انسان به صورت يك قانون درآوريم، بايد اعتراف كنيم كه
قانونى عمومى و همگانى است؛ تا آنجا كه شايد هيچ قانونى، كليّت و عموميّت آن را
دارا نباشد؛ زيرا همه افراد تمايل به كمال دارند و تمام كارها و كوششها در جهت
رسيدن به كمال است.
هيچ كس را
نمىتوان پيدا كرد كه از منافع و كمالات خود متنفّر باشد و يا به طرف چيزهايى برود
كه به زيان او تمام مىشود.
ممكن است كسى
بگويد: آيا افرادى كه بى پروا و از راههاى گوناگون، خودكشى كردهاند، مشمول اين
قانون مىشوند؟ و آيا انتحار و خودكشى هم به منظور رسيدن به كمال است؟