كسانى كه از
راههاى صحيح و استدلالى، دينى براى خود اختيار كردهاند بايد افكار و رفتار خود
را بر اساس موازين و قوانين آن دين قرار دهند؛ امّا كسانى كه هنوز دينى براى خود
اختيار نكرده و پايبند به قانون و فرمانى نشدهاند چه لزومى دارد كه درباره دين
تحقيق كنند؟ مگر زندگى انسانها به دين و خداشناسى بستگى دارد؟
مگر جامعه
بشريّت بدون ايمان به خدا نمىتواند به زندگى انسانى خود ادامه دهد؟
آيا فرد و
اجتماع بدون دارا بودن يك سلسله مبانى اخلاقى، نمىتوانند كمال حقيقى خود را تحصيل
كنند؟ و سرانجام چه نيازى دارد كه افراد به خود زحمت دهند و راه دشوار و ناهموار
تحقيق درباره دين را بپيمايند و تكليف خود را زياد كنند!؟ ...
اين نخستين
پرسشى است كه در مبحث عقايد و مذاهب، پيش مىآيد و در حقيقت نخستين بحث دانشمندان
عقايد كه در كلمات علماى اسلام به صورت «وجوب معرفة اللَّه» يا «لزوم شناسايى
خدا»، ذكر شده، پاسخ به همين پرسش است.