responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 371

در منزل قادسيه فرود آمدم. همان گونه كه مردم و آرايش آنها و بسيارى جمعيت آنان را مى‌نگريستم، چشمم به جوانى زيبارو افتاد كه بر روى لباس‌هايش لباسى پشمينه داشت، نعلين پوشيده بود و تنها نشسته بود. با خود گفتم: اين جوان از فرقه صوفيه است و مى‌خواهد در سفر، بارِ ديگران باشد. به خدا سوگند كه نزد او رفتم تا او را سرزنش كنم. به وى نزديك شدم. چون مرا ديد، فرمود: اى شقيق! «از بدگمانى بپرهيزيد كه برخى از گمان‌ها، گناه است»» و مرا گذاشت و رفت.

با خود گفتم: اين، كارى شگفت است. او مرا به نام صدا زد و از درونم خبر داد. همانا او بنده‌اى صالح است. به او ملحق شوم و از او بخواهم مرا حلال كند. به سرعت به دنبالش رفتم؛ ولى به وى نرسيدم و از چشمم پنهان شد. وقتى به منزل واقصه فرود آمديم، او را ديدم كه نماز مى‌گزارد و بدنش مى‌لرزد و اشكش جارى است. با خود گفتم: اين، آقاى من است. به سوى او مى‌روم و از او حلاليت مى‌طلبم. صبر كردم تا از نماز، فارغ شد و نشست. به سويش رفتم. چون مرا ديد، فرمود: «اى شقيق! بخوان: «به راستى كه من، بخشنده‌ام. هر آن كس را كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و راه هدايت بپيمايد»» و باز مرا گذاشت و رفت.

با خود گفتم: اين جوان، از ابدال (اولياى بزرگ خداوند) است كه دو بار، درون مرا خواند. وقتى در مِنا فرود آمديم، همان جوان را ديدم كه بر سرِ چاه ايستاده بود و ظرفى پوستى به دست داشت و مى‌خواست آب بكشد. ظرف از دست او در چاه افتاد و من او را مى‌نگريستم. ديدم به آسمان نگريست و مى‌گفت:

«تو پروردگار منى، هرگاه آب بخواهم/ و غذاى منى هرگاه غذا بخواهم.

بار خدايا! تو مى‌دانى اى خداى من و سرورم كه جز اين، چيزى ندارم. پس آن را از من مگير».

به خدا سوگند، ديدم كه آب چاه، بالا آمد و او دست برد و ظرف را گرفت‌


نام کتاب : حكمت نامه جوان نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 371
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست