فصل
سوم از بخش يكم، حامل پيام سياسى فوقالعاده مهمِ جوانگرايى براى رهبران امّت
اسلامى است.
خداوند
متعال، پيامبران خود را از ميان جوانان، انتخاب كرده است.[1]
خاتم انبيا محمّد صلى الله عليه و آله نيز براى جذب قشر جوان به آيين اسلام،
اهميّت ويژهاى قائل بود. از اين رو، غالب هواداران او در آغاز بعثت، جوانان
بودند. نخستين نماينده فرهنگى سياسى او، يعنى مُصعَب بن عُمَير، جوانى نورس بود.
نخستين فرماندار او پس از فتح شهر مهم مكّه، جوانى 21 ساله به نام عَتّاب بن اسَيد
بود و نيز آخرين كسى كه به فرماندهى سپاه اسلام براى جنگ با روم منصوب كرد، جوانى
هجدهساله بود كه اسامه نام داشت و مهمتر آن كه ايشان، در سال پايانى عمر شريف
خود، از طرف خداوند متعال، مأموريت يافت تا امام على عليه السلام را كه در آن وقت،
جوانى تقريبا 32 ساله بود، به عنوان رهبر آينده جهان اسلام، به امّتْ معرّفى كند.[2]
جالب
اين كه پيامبر خدا، در پاسخ به اعتراض كسانى كه از انتصاب جوانى 21 ساله به
فرماندارى مكّه آزرده خاطر شده بودند، ضمن نامه مفصّلى نوشت:
و
لا يَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنكُم فى مُخالَفتهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيسَ الأَكبَرُ
هُوَ الأَفضَلَ بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَكبَرُ.[3]
...
و كسى به خاطر كمى سنّ او، به مخالفت برنخيزد؛ چرا كه هر بزرگترى از نظر سنّى،
شايستهتر نيست؛ بلكه هر شايستهترى، بزرگتر است.
نكته
ديگر اين كه امام مهدى عجل اللّه تعالى فرجه نيز در هنگام ظهور، شكل و شمايل جوان
دارد و در حكومت او جوانان، نقش اصلى را ايفا مىنمايند.
تأمّل
در آيات و روايات اين فصل، به روشنى نشان مىدهد كه جوانگرايى در