نام کتاب : حكمت نامه امام حسين نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 217
فصل پنجم: امامت اهل بيت
5/ 1 استدلال بر امامت اهل بيت
181. كتاب سُلَيم بن قيس: يك سال پيش از مرگ معاويه، امام حسين عليه السلام حج گزارد و عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن جعفر نيز با او بودند. امام حسين عليه السلام همه هاشميان، مرد و زن، و وابستگان و پيروانشان را كه به حج آمده بودند، گِرد آورد و نيز هر كس از انصار را كه امام حسين عليه السلام و خاندانش را مىشناخت. سپس، پيكهايى فرستاد كه: «همه ياران پيامبر خدا را كه امسال حج گزاردهاند به شايستگى و درستكارى معروف هستند، برايم گِرد آوريد و كسى را فرو مگذاريد».
بيش از هفتصد تن در خيمه و خرگاه امام عليه السلام در مِنا گِرد آمدند كه بيشترِ آنان از تابعيان و حدود دويست مرد هم از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و غير ايشان بودند.
امام حسين عليه السلام در ميان ايشان به سخن ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى گفت:
«امّا بعد، اين سركش، كارهايى با ما و پيروانمان كرده كه ديدهايد و مىدانيد و گواهيد. من مىخواهم از شما چيزى بپرسم. اگر راست گفتم، تصديقم كنيد و اگر دروغ گفتم، تكذيبم كنيد. از شما مىخواهم كه به حقّ خدا بر شما و حقّ پيامبر خدا و حقّ نزديكىام با پيامبرتان، چون از اينجا رفتيد و گفته مرا باز گفتيد و همه يارانتان را از قبيلههايتان، آنان
را كه مورد اطمينان و وثوق شما هستند، فرا خوانديد، به آنچه از حقّ ما مىدانيد، دعوت كنيد. من، بيم آن دارم كه اين امر، كهنه شود و حق، برود و مغلوب شود، و البته خداوند، تمام كننده نور خود است، هر چند كافران را خوش نيايد».
امام عليه السلام، هيچ آيهاى از قرآن را كه در حقّ ايشان نازل شده بود، نگذارد، جز آن كه آن را تلاوت و تفسير كرد، و هيچ سخنى از پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّ پدر و برادر و مادر و خود و خاندانش نبود، جز آن كه روايت كرد.
در همه آنها، ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مىگفتند: به خدا، آرى! شنيديم و گواه بوديم. هر تابعىاى نيز مىگفت: به خدا، آن را فردى از ياران پيامبر كه تصديقش مىكنم و به او اطمينان دارم، برايم نقل كرده است.
امام عليه السلام فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم كه اين مطالب را به كسى كه به خود و دينش اعتماد داريد، باز گوييد».
در ميان آنچه امام حسين عليه السلام سوگندشان داد و به يادشان آورد، اين بود: «شما را سوگند مىدهم، آيا مىدانيد هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پيمان برادرى بست، على بن ابى طالب، برادرِ پيامبر خدا شد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را برادرِ خود خواند و فرمود: «تو برادر منى و من، برادر تو در دنيا و آخرتم؟»
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، جاى مسجد و منزلهايش را خريد و آن را با ده اتاق ساخت كه نُه اتاق براى خودش بود و دهمين اتاق در ميان آنها، براى پدرم بود. سپس هر درى را كه به مسجد راه داشت، بست، جز درِ اتاق (خانه) پدرم را. برخى در اين ميان، چيزهايى گفتند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:" من، درهاى شما را نبستم و درِ او را نگشودم؛ بلكه خداوند، مرا به بستن درهاى شما و باز گذاشتن درِ او فرمان داد". سپس، مردم را جز او از خوابيدن در مسجد، نهى كرد و على عليه السلام در مسجد جُنُب مىشد و خانهاش در خانه پيامبر خدا بود و فرزندانى براى پيامبر خدا و او [از نسل فاطمه] به وجود آمد؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه عمر بن خطّاب، مشتاق بود كه سوراخى كوچك به اندازه چشمش از اتاقش به مسجد داشته باشد، امّا پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت و به سخن ايستاد و فرمود:" خداوند، موسى عليه السلام را فرمان داد كه مسجدى پاكيزه بسازد و كسى را جز خود و هارون و دو پسرش در آن جاى ندهد. خداوند به من هم فرمان داده است تا مسجدى پاكيزه بسازم كه كسى جز من و برادرم (على عليه السلام) و دو پسرش را در آن جاى ندهم"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، او را روز غدير خم برپا داشت و به ولايتِ او ندا داد و فرمود:" حاضر به غايب برساند"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه پيامبر خدا در غزوه تبوك به او فرمود:" تو براى من، به منزله هارون براى موسى عليه السلام هستى و تو ولى هر مؤمن پس از منى"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، هنگامى كه مسيحيان نجران را به مباهله فرا خوانْد، فقط با او و همسرش (فاطمه عليها السلام) و دو پسرش آمد؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه پرچم را در جنگ خيبر به او سپرد و فرمود:" آن را به مردى مىسپارم كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و او نيز خدا و پيامبرش را دوست دارد. باز گردنده است و نه گريزنده. خداوند بر دستان او فتح را به ارمغان مىآورد"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، او را براى برائت [از مشركان] روانه كرد
و فرمود:" از جانب من، جز من يا مردى از [خاندان] من، ابلاغ نمىكند"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، هيچ سختىاى به او نرسيد، جز آن كه او را از سرِ اعتمادى كه به وى داشت، پيش انداخت و هيچگاه، او را به نامش نخواند و فقط مىفرمود:" اى برادر من!" و" برادرم را برايم بخوانيد"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، ميان او و جعفر و زيد، قضاوت كرد و به او فرمود:" اى على! تو از منى و من، از تو و تو، ولى هر مرد و زن مؤمن پس از منى"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه او، هر روز، با پيامبر صلى الله عليه و آله خلوت مىكرد و هر شب، ساعتى بر او وارد مىشد و چون از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخواست، عطايش مىكرد و چون ساكت مىشد، پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز [به سخن] مىكرد؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، او را بر جعفر و حمزه، برترى داد، هنگامى كه به فاطمه عليها السلام فرمود:" تو را به همسرى بهترين فرد خاندانم درآوردم؛ اسلام آوردنش از همه پيشتر، بردبارىاش از همه بيشتر و دانشش از همه فراوانتر است"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا فرمود:" من، سرورِ فرزندان آدمم و برادرم على، سرورِ عرب است و فاطمه، سرورِ زنان بهشتى است و پسرانم حسن و حسين، سرور جوانان بهشتىاند"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
فرمود: «آيا مىدانيد كه پيامبر خدا، او را به غسل خويش [پس از درگذشت] فرمان داد و به او خبر داد كه جبرئيل عليه السلام به او كمك مىكند؟».
مردم! من در ميان شما دو چيز گرانسنگ به جا نهادم: كتاب خدا و خاندانم. پس بدانها چنگ بزنيد تا هرگز گمراه نشويد"؟».
گفتند: به خدا، آرى!
امام حسين عليه السلام هيچ چيز از آنچه خدا درباره على بن ابى طالب عليه السلام و خاندانش در قرآن و بر زبان پيامبرش نازل كرده بود، وا نگذاشت، جز آن كه آنان را به [قبول] آن سوگند داد و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله هم مىگفتند: به خدا، آرى! آن را شنيدهايم؛ و هر تابعىاى مىگفت: به خدا، آن را فلانى يا فلانى كه به او اطمينان دارم برايم نقل كرده است.
سپس، آنان را سوگند داد كه آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدهاند كه فرمود:" هر كس ادّعا كند كه مرا دوست مىدارد، ولى على را دشمن مىدارد، دروغ مىگويد. نمىشود مرا دوست بدارد، ولى على را دشمن بدارد" و شخصى به ايشان گفت: اى پيامبر خدا! اين، چگونه مىشود؟ فرمود: «چون او از من است و من، از اويم. هر كس او را دوست بدارد، مرا دوست خواهد داشت و هر كس مرا دوست بدارد، خدا را دوست خواهد داشت و هر كس او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است"؟».
همه گفتند: به خدا، آرى! شنيدهايم. سپس، متفرّق شدند.
نام کتاب : حكمت نامه امام حسين نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 217