responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تحفة الأولياء (ترجمه اصول کافي) نویسنده : الأردکاني، محمد علي    جلد : 4  صفحه : 773

باب در بيان خوش‌صحبتى و حقّ رفيق در سفر

26. باب در بيان خوش‌صحبتى و حقّ رفيق در سفر

3774/ 1. محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از محمد بن سنان، از عمّار بن مروان روايت كرده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام مرا وصيّت كرد و فرمود كه: «تو را وصيّت مى‌كنم به تقوى و پرهيز از خدا، و اداى امانت، و راستى سخن و خبر، و خوشى مصاحبت با هر كه يار و رفيق شدى، لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‌».

3775/ 2. على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد، از حريز، از محمد بن مسلم، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «با هر كه آميزش كنى، اگر بتوانى كه دست بلندتر تو بر او باشد، چنان كن» (يعنى دهنده باش نه گيرنده).

3776/ 3. على بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلى، از سكونى، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: هيچ دو كس باهم صحبت نداشته‌اند، مگر آنكه بزرگ‌ترين ايشان از روى اجر و دوست‌ترين ايشان در نزد خداى عز و جل، مداراتر ايشان به صاحبش بوده».

3777/ 4. چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‌اند، از احمد بن ابى عبداللَّه، از يعقوب بن يزيد، از چند نفر از اصحاب ما، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: حقّ مسافر اين است كه چون بيمار شود، رفقايش سه روز بر سر او بمانند».

3778/ 5. على بن ابراهيم، از هارون بن مسلم، از مسعدة بن صدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام، از پدرانش عليهم السلام روايت كرده است كه: «اميرالمؤمنين عليه السلام با مردى از اهل ذمّه در راه رفيق شدند؛ پس آن ذمّى به حضرت عرض كرد كه: كجا را اراده دارى؟ اى بنده خدا! فرمود: كوفه را اراده دارم. و چون راه، ذمّى را ميل داد، اميرالمؤمنين عليه السلام با او ميل كرد (يعنى چون بر سر دو راه رسيدند كه يك راه به كوفه مى‌رفت و راه ديگر به جاى ديگر، و ذمّى در غير راه كوفه رفت، اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در آن راه با او همراهى فرمود). ذمّى به آن حضرت عرض نمود كه: آيا چنان نپنداشتى و نگفتى كه اراده كوفه دارى؟ حضرت به او فرمود: بلى. ذمّى به آن حضرت عرض كرد كه: راه كوفه را وا گذاشتى. حضرت به او فرمود كه: دانستم. ذمّى به آن حضرت عرض كرد: پس چرا با من ميل كردى و در آن راه نرفتى و به همراه من آمدى، و حال آنكه اين را دانسته‌اى. اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود كه: اين از تمام و كمال‌

نام کتاب : تحفة الأولياء (ترجمه اصول کافي) نویسنده : الأردکاني، محمد علي    جلد : 4  صفحه : 773
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست