مقاربت زوج با او به مرجّحى كه عين نقص است و لهذا در كلام
اهل بيت عليهم السلام ذكر حمد و ستايش نفس نشده است، بلكه فرمودهاند: من وجد
خيراً فليحمد اللَّه، ومن وجد غير ذلك فلا يلومنّ إلّانفسه،[1] و اين مجمل در آخر باب مفصّل
مىگردد.
فصل پنجم: در بيان
مذهب قدريّه
بدانكه قدر در اشيا به
معنى قدر و مقدار و اندازه و هندسه و سرحدّ هر چيزى است در حدّ ذات خود قبل از
وقوع و در حقّ تعالى به معنى حكم و قرارداد كردن و اندازه داشتن و انگاره گرفتن
است قبل از وقوع هر چيزى موافق هندسه و اندازه كه در حدّ ذات خود به آن اندازه است
و به نحوى كه سزاوار است كه به آن نحو موجود شود.
و قدر به اين هر دو معنى
از حضرت صادق عليه السلام در حديث يونس بن عبدالرحمان مىآيد[2] و اكنون كه معنى قدر را فهميدى در
بيان معنى قدريّه گوييم كه: قدر در افعال مىباشد و در غير افعال مىباشد.
و قدر در افعال خلافى
است؛ فرقهاى منكر قدرند و مىگويند كه: در افعال قدر نيست اصلًا، نه قدر لازم و
نه قدر غير لازم و قدريّه به نصّ اهل لغت و ظاهر حديث يونس بن عبدالرحمان و مانند
آن اين فرقهاند و مفوضّه نيز كه خدا را قادر نمىدانند بر آنكه بنده را از
ارادهاش صرف نمايد و ميان او و ارادهاش مانع شود يا اينهايند يا از اينهايند، نه
جمهور معتزله كه خدا را قادر مىدانند بر صرف عباد.
و فرقه ديگر مىگويند
كه: در افعال عباد قدر هست و كيف قدر، قدر لازم و قضاى حتم و قدريّه در حديث حضرت
اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از سفر صفّين اشاره به اين فرقه است نه اشاعره.
آرى اين فرقه در بسيارى
از مفاسد با اشاعره شريكند چنانكه بيايد.
و فرقه ديگر در افعال
عباد به قدر بين بين قايلند بى افراط و تفريط؛ يعنى گويند: