نام کتاب : منهج اليقين (شرح نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان) نویسنده : گلستانه، سید علاء الدین جلد : 1 صفحه : 131
حالت كثرت يا آن كه اندكْ اندك، شما يا ايشان پيش آييد تا به
يكديگر رسيد، پس پشت مگردانيد به جانب ايشان، و هر كس كه در آن روز، پشت به ايشان
كند، به غيرِ آن كه ميل به طرفى كند از براى مصلحتِ جنگ (مثل: درست نمودن سلاح) يا
ميل كند به جايى كه جمعى از مددكاران در آن جا باشند، پس به تحقيق كه لازمِ او
مىشود و بر مىگردد به غضبى عظيم از جانب الهى، و مسكن او جهنّم خواهد بود؛ و بد
محلّ بازگشتى است جهنّم.
[دهم: بازگشت به عقائد
جاهليت بعد از مسلمان شدن]
دهم، اعرابى شدن[1] بعد از هجرت
است، و هجرت، بعد از زمان حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله آن بود كه اعراب از
باديه به خدمت آن حضرت مىآمدند و احكام اسلام [را] ياد گرفته، به لوازم آنها قيام
مىنمودند. و مذهب شيعه و جمعى از عامّه [بر] آن است كه تا كفر، باقى است، هجرت،
باقى است. و از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كردهاند كه فرموده: هجرت،
منقطع نمىشود، تا وقتى كه توبه، منقطع شود، و توبه منقطع نمىشود تا وقتى كه
آفتاب، از مغربْ طلوع كند.[2] و حضرت امير
المؤمنين عليه السلام در بعضى از خطبهها كه در كتاب نهج البلاغة مذكور است،
فرموده كه: هجرت، باقى است به همان نحو كه در اوّلِ اسلام بود، مادام كه حكمِ
تكليف بر اهل زمين، جارى است؛ خواه آنهايى كه عقايد خود را پنهان مىدارند، و خواه
آنها كه ظاهر مىكنند و اسم هجرت، صادق نمىآيد بر هيچ كس، مگر به آن كه بشناسد آن
كسى را كه بر روى زمين، حجّت است بر خلايق. پس كسى كه او را مىشناسد و اقرار به
او مىكند، او مهاجر است.[3] و از اين
كلام، ظاهر مىشود كه هجرت، در زمان ائمّه عليهم السلام باقى بوده به جهت معرفت ايشان.
و در زمان غيبت، ظاهر آن
است كه هجرت، آمدن به بلادى باشد كه معرفت ايشان يا معرفت شرايع دين و عمل به
قواعد شرع، ميّسر باشد. و علما گفتهاند كه: واجب است بيرون آمدن از بلاد شرك بر
كسى كه نتواند شعائر دين را در آن جا اظهار نمود؛ مثل اذان و اقامه نماز و روزه و
غير آنها.[4]
[يازدهم: زِنا]
يازدهم از جمله كبائر،
زِناست، خواه با [زن] شوهردار، و خواه، [با] غير آن. و حدّ زنا در غير مُحصن، صد
تازيانه است. و مرد غير محصن، هر گاه آزاد باشد، با صد تازيانه، سرش را
[1]. خلق و خوى اعراب جاهلى پيدا كردن و مايل به
آنها شدن.
[2]. مسند ابن حنبل، ج 1، ص 192؛ كنز العمّال، ج
16، ص 657، ح 46262.