responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 8  صفحه : 379

2441.تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابو مِخنَف ، از حارث بن كعب ـ: هنگامى كه خواستند بيرون بروند ، يزيد ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را فرا خواند و سپس گفت : خداوند ، ابن مرجانه را لعنت كند ! هان ! به خدا سوگند ، اگر طرفِ حسين ، من بودم ، هرگز چيزى از من نمى خواست ، جز آن كه به او مى دادم و با هر چه مى توانستم ، حتّى با هلاكت فرزندانم ، مرگ را از او مى راندم ؛ امّا خدا ، آنچه را ديدى ، تقدير كرده بود . به من نامه بنويس و هر درخواستى داشتى ، به من برسان . يزيد ، آنان را پوشانْد و سفارش آنان را به فرستاده اش نمود . آن فرستاده ، با آنان به راه افتاد و شب با آنان مى رفت و پيشاپيشِ آنان بود ؛ امّا نه آن قدر كه ايشان را گم كند ، و چون فرود مى آمدند ، از آنان فاصله مى گرفت و خود و يارانش مانند نگهبانان ، گرداگرد آنها پخش مى شدند و در فاصله اى با آنان فرود مى آمد كه هر گاه كسى از آنان مى خواست وضويى بگيرد يا براى قضاى حاجت برود ، خجالت نمى كشيد . همواره همراه آنان در راه ، فرود مى آمد و از خواسته هايشان جويا مى شد و با آنها مهربانى مى كرد تا به مدينه وارد شدند .

2442.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : روايت شده كه يزيد ، به اسيران اهل بيت ، پيشنهاد ماندن در دمشق را داد . آنان نپذيرفتند و گفتند : ما را به مدينه باز گردان كه آن جا ، هجرتگاه جدّمان است . يزيد به نُعمان بن بشير گفت : هر چه اينان لازم دارند ، آماده كن و مردى امانتدار و شايسته از شاميان ، همراه آنان بفرست و سواران و ياورانى نيز همراه او كن . سپس يزيد به آنان ، لباس و هدايايى داد و روزى و حقوقى برايشان معيّن كرد و آن گاه ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را خواست و به ايشان گفت : خداوند ، ابن مرجانه را لعنت كند ! هان ! به خدا سوگند ، اگر من طرفِ دعواى حسين بودم ، چيزى از من نمى خواست ، جز آن كه به او مى دادم و با هر چه در توانم بود ، حتّى با هلاكت برخى فرزندانم ، مرگ را از او مى راندم ؛ امّا خداوند ، آنچه را ديدى ، تقدير كرده بود . پس هر درخواستى داشتى ، براى من بنويس . سپس سفارش آنها را به فرستاده اش كرد . او نيز با آنان ، حركت كرد و آن اندازه جلوتر بود كه او را گم نمى كردند و چون كاروان اسيران ، فرود مى آمدند ، از آنها فاصله مى گرفت و خود و يارانش ، مانند نگهبانان ، پخش مى شدند و هر گاه يكى از آنان مى خواست وضو بگيرد ، وى را فرود مى آورد و حاجت هايشان را برايشان ، فراهم مى آورد و با آنان ، مهربانى مى كرد تا به مدينه وارد شدند .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 8  صفحه : 379
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست