responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 8  صفحه : 163

6 / 11

رويارويى ابن زياد و امام زين العابدين عليه السلام

2297.تاريخ الطبرى ـ به نقل از عمّار دُهْنى ، از امام باقر عليه السل: عمر بن سعد ، زنان و خانواده حسين عليه السلام را به سوى عبيد اللّه روانه كرد و از خاندان حسين بن على عليه السلام ، هيچ مردى نمانده بود ، جز جوان بيمارى كه همراه زنان بود . عبيد اللّه ، فرمان به قتل او داد كه زينب عليهاالسلام ، خود را بر روى او انداخت و گفت : به خدا سوگند ، او كشته نمى شود تا آن كه مرا بكشيد! ابن زياد ، دلش بر او سوخت و او را رها كرد و دست از او كشيد .

2298.أنساب الأشراف ـ به نقل از يكى از فرزندان ابو طالب ـ: ابن زياد ، جايزه اى براى [يافتن ]على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام قرار داد . او را در بند كشيده ، آوردند . به او گفت : آيا خدا ، على بن الحسين را نكشت؟ فرمود : «او برادرم بود كه به او هم على بن الحسين ، گفته مى شد و مردم ، او را كشتند [ ، نه خداوند]» . ابن زياد گفت : بلكه خدا او را كشت ! زينب دختر على عليه السلام فريادى زد و گفت : اى ابن زياد ! ريختن خون هايى كه [تاكنون] از ما ريخته اى ، تو را بس است . اگر او را مى كشى ، مرا هم با او بكش . ابن زياد ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را رها كرد .

2299.الإرشاد : على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را در برابر ابن زياد آوردند . به او گفت : تو كيستى ؟ فرمود : «من على بن الحسين هستم» . گفت : مگر خداوند ، على بن الحسين را نكشت ؟ على [بن الحسين] عليه السلام فرمود : «برادرى به نام على داشتم كه مردم ، او را كشتند» . ابن زياد به او گفت : بلكه خدا ، او را كشت . على بن الحسين عليه السلام فرمود : « «خداوند ، جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد» » . ابن زياد ، خشمگين شد و گفت : تو جرئت پاسخ دادن به من را دارى ؟! هنوز كسى از شما مانده كه [سخنِ] مرا رد كند؟! او را ببريد و گردنش را بزنيد . عمّه اش زينب عليهاالسلام ، به او در آويخت و گفت : اى ابن زياد ! خون هايى كه از ما ريخته اى ، كافى است . سپس ، على [بن الحسين عليه السلام ] را در آغوش گرفت و گفت : به خدا سوگند ، از او جدا نمى شوم و اگر او را مى كشى ، مرا هم با او بكش! ابن زياد ، لختى به او و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام نگريست و سپس گفت : شگفتا از پيوند خونى! به خدا سوگند ، يقين دارم كه دوست دارد او را همراه وى بكشم . او را رها كنيد كه مريضى اش براى او كافى است . آن گاه از جايش برخاست و از كاخ بيرون رفت .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 8  صفحه : 163
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست