responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 7  صفحه : 77

1806.مقاتل الطالبيّين : عثمان بن على بن ابى طالب ، كه مادر او نيز اُمّ البنين بود . يحيى بن حسن ، به نقل از على بن ابراهيم ، از عبيد اللّه بن حسن و عبد اللّه بن عبّاس ، در باره او آورده است كه گفته اند : عثمان بن على ، در 21 سالگى ، كشته شد . ضحّاك مِشرَفى ، در سند نخستين ـ كه اندكى پيش بيان شد ـ ، گفته است : خَولى بن يزيد ، تيرى به عثمان بن على زد و او را ناتوان كرد . سپس مردى از بنى اَبان بن دارِم ، به او يورش بُرد و او را كُشت و سرش را جدا كرد . عثمان بن على ، همان است كه از امام على عليه السلام روايت شده كه در باره اش فرمود : «همانا او را به نام برادرم عثمان بن مَظعون ناميدم» .

1807.الإرشاد : خَولى بن يزيد اَصبَحى ، عثمان بن على را ـ كه جاى برادرانش را [ در ميدان ]گرفته بود ـ ، نشانه گرفت و تيرى به او زد و او را بر زمين انداخت . سپس مردى از بنى دارِم ، به او حمله بُرد و سرش را جدا كرد .

5/ 5

عبّاس بن على

عبّاس عليه السلام ، جلوه عشق و ايثار ، تبلور رادمردى ، صفا و وقار ، و تجسّم شجاعت ، شهامت و كرامت است . او در ميان حماسه آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ ، از چنان جايگاه بلند و مكانت والايى برخوردار است كه به گفته سيّد الساجدين ، زين العابدين عليه السلام : براى عبّاس عليه السلام ، نزد خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، منزلتى است كه همه شهدا در روز قيامت ، به او رَشك مى برند. او از مادرى بزرگوار از قبيله بنى كِلاب ـ كه شجاع ترين ، رزم آورترين و تيزْتك ترين مردانِ روزگار را در خود داشت ـ ، و در دامان پُرمهر او و در كنار برادران بى نظيرى همچون امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام ، باليد و رشد كرد . كنيه آن بزرگوار ، ابو الفضل و ابو قِربه (صاحب مَشك) و القابش سقّا و قمر بنى هاشم است . عبّاس عليه السلام ، قامتى بلند ، سينه اى سِتَبر ، بازوانى توانمند و چهره اى بس زيبا داشت ، بدان سان كه او را «ماه بنى هاشم» مى گفتند . او از آغاز قيام ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام ، همراه و همدل ايشان و در هنگامه نبرد كربلا ، پرچمدار سپاه او بود . عبّاس عليه السلام ، در روزهاى سخت محاصره امام عليه السلام و يارانش ، سقايت سپاه و آب رسانى به كودكان را بر عهده داشت . [1] او در آستانه شب عاشورا ، در جمع همراهان حسين عليه السلام ، هنگامى كه امام عليه السلام از آنها خواسته بود تا بروند و ايشان را تنها بگذارند اوّلين كسى بود كه با جملاتى سرشار از عشق و ايمان ، و آكَنده از ايثار ، هم گامى و جان فشانى اش را اعلام كرد . [2] شمر بن ذى الجوشن ، در كربلا براى عبّاس عليه السلام و سه برادرش ، امان نامه آورد . او كه در آغاز ، حتّى از رويارو شدن با شمر ، نفرت داشت ، در ردّ پيشنهاد سفاهت آميز او ، شكوهمند و استوار ، گفت: لعنت خدا بر تو و امان نامه ات باد! ... آيا به ما امان مى دهى ، در حالى كه پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در امان نيست ؟! عبّاس عليه السلام ، در كلام معصومان عليهم السلام ، به ايثار ، تيزبينى ، استوارى در ايمان ، جهاد عظيم ، آزمايش نيكو و داشتن جايگاه رَشك آور در قيامت ، ستوده شده است . اين قهرمان شكوهمند قيام كربلا و پشتيبان شكست ناپذير ابا عبد اللّه عليه السلام ، در هنگامه اوج تنهايى امام عليه السلام و در راه رساندن آب به كام هاى خشكيده كاروان حسين عليه السلام ، شهدِ شهادت نوشيد . غم شهادت او ، جان امام حسين عليه السلام را بسى فِسُرد ، بدان گونه كه در كنار قامت خونينش ، از سرِ سوز ، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود : اكنون ، پشتم شكست وچاره ام ، ناچار شد. عبّاس عليه السلام ، در هنگام شهادت ، 34 سال داشت . بنا بر اين ، در حدود سال 26 هجرى به دنيا آمده است . در «زيارت ناحيه مقدّسه» ، در باره او آمده است : سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امير مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر ، برگيرنده از ديروزش براى فردايش ، فدايىِ او ، نگهدارنده ، كوشنده براى رساندن آب به او ، و كسى كه دست هايش بُريده شد ! خداوند ، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتى و حَكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند ! گفتنى است كه در شمارى از منابع متأخّر ، مطالبى در باره ابو الفضل العبّاس عليه السلام گزارش شده است كه در منابع قابل استناد ، ديده نمى شود . براى نمونه ، به شمارى از گزارش هاى بى اساس ، اشاره مى كنيم . در معالى السبطين آمده است كه : آن هنگام كه شبِ بيست و يكم ماه رمضان شد و على عليه السلام در آستانه مرگ قرار گرفت ، عبّاس عليه السلام را به سينه چسبانْد و فرمود: «فرزندم كه چشم من در قيامت ، با تو روشن خواهد شد! فرزندم! هنگامى كه روز عاشورا شد و وارد شريعه شدى ، مبادا آب بنوشى ، در حالى كه برادرت حسين ، تشنه است!» . نيز در كتاب شعشعة الحسينى آمده است : جناب امير مؤمنان عليه السلام خلوت نمودند . حسنين عليهماالسلام و زينب عليهاالسلام و امّ كلثوم عليهاالسلام را طلب فرمود و دست مبارك بر سر و روىِ ايشان كشيد و به شدّت مى گريست و ايشان هم مى گريستند ، به نوعى كه ساير اولادهاى آن حضرت [كه] در بيرون خانه بودند ، بى اختيار ، داخل خانه شدند و مى گريستند . پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام گرفت دست امام حسن عليه السلام را و به امانت سپرد فرزندان خود را به آن بزرگوار . پس نظر فرمود به عبّاس عليه السلام . ديد گريه او از همه شديدتر است . پس او را به نزد خود ، طلب فرمود و شيون بلندى كرد و مفصّل گريست و آن گاه فرمود : «اى پسرم ! اى جانم ! از حسين ، مراقبت كن ، كه او امانت خدا و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و امانت من است . تو ياور او باش و خودت را فداى او كن» . آن گاه ، شيون زد و از گريه و فرياد زياد ، بيهوش شد . همچنين در كتاب أسرار الشهادات ، آمده است : گفته شده : زُهَير ، پيش از كشته شدنش ، نزد عبد اللّه بن جعفر بن عقيل آمد و به او گفت : برادرم ! پرچم را به من بده . عبد اللّه به وى گفت : آيا من در حمل آن ، كوتاهى كرده ام؟ زهير گفت : نه ؛ [ولى] من به آن ، نياز دارم . راوى گفت : عبد اللّه ، پرچم را به زهير داد و زهير ، آن را گرفت و به صورت ناگهانى ، پيش عبّاس بن على عليه السلام آورد و گفت : يا ابن امير المؤمنين ! مى خواهم خبرى را برايت بازگو كنم كه حفظش كرده ام . عبّاس عليه السلام گفت : بگو كه الآن ، وقت بازگويىِ خبر است . عيبى ندارد . بگو ، كه تو براى ما ، خبر قطعى نقل مى كنى . زهير به وى گفت : اى ابوالفضل! بدان كه پدرت امير المؤمنين عليه السلام ، وقتى تصميم گرفت با مادرت اُمّ البنين ازدواج كند ، دنبال برادرش عقيل ـ كه نسب شناسِ عرب بود ـ فرستاد و فرمود : «برادرم ! از تو مى خواهم كه برايم زنى را از خانواده هاى اصيل و نَسَب دار و شجاع ، انتخاب كنى تا با او پسرى شجاع بياورم كه ياور اين پسرم ـ و اشاره به حسين عليه السلام كرد ـ باشد و او را در سرزمين طفّ كربلا همراهى كند» . پدرت ، تو را براى اين روز ، ذخيره كرد . پس تو در دفاع از حرم برادر و برادرانت ، كوتاهى نكن . راوى گفت : عبّاس عليه السلام ، تكان خورد و دست به ركابش كشيد و آن را كَند و گفت : اى زهير! در چنين روزى ، مرا تشجيع مى كنى؟! به خدا سوگند ، تو را به گونه اى مى بينم كه هرگز چنين نديده بودم . بايد گفت : متأسّفانه ، هيچ سخنى از امير مؤمنان عليه السلام خطاب به عبّاس عليه السلام يا در باره وى ، در منابع معتبر ، ثبت نشده است . نيز در تذكرة الشهدا آمده است : بعضى ذكر كرده اند كه عبّاس عليه السلام ، در آن حال ، عرض كرد كه : مى خواهم يك بار ديگر ، نظر به صورتت نمايم ، و لكن حَرمَله ، تير بر چشم هاى من زده است . [3] گزارش هاى بسيار ديگرى نيز در باره ايشان در كتاب هايى مانند : معالى السبطين ، شعشعة الحسينى ، اسرار الشهادات ، ناسخ التواريخ ، عنوان الكلام ، تذكرة الشهدا ، سوگ نامه آل محمّد صلى الله عليه و آله و المنتخب طريحى آمده است كه در كتب معتبر ، وجود ندارد . اينك ، آنچه در منابع قابل استناد ، گزارش شده است ، در پى مى آيد :


[1] ر . ك : ج 5 ص 425 (فصل يكم / نقش عبّاس در رساندن آب به لشكر امام عليه السلام) .

[2] ر . ك : ج 6 ص 21 (فصل يكم / پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام).

[3] ملّا حبيب كاشى در تذكرة الشهدا در ذيل اين مطلب، آن را اين گونه رد مى كند : «بسيار ضعيف است و در كتب مشهوره، مذكور نيست» .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 7  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست