نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 7 صفحه : 43
1777.مقاتل الطالبيّين ـ به نقل از مُوَرِّع بن سُوَيد بن قيس ـ: يكى از حاضران در كنار حسين عليه السلام ، برايمان گفت : همراه حسين عليه السلام پسر خردسالش [1] هم بود كه تيرى آمد و در گلويش نشست . حسين عليه السلام ، خون را از گلوى او و گودىِ زير گلويش مى گرفت و به سوى آسمان مى پاشيد و از آن ، چيزى [ به زمين ] باز نمى گشت . حسين عليه السلام مى گفت : «خدايا ! نزد تو ، از بچّه شتر [ صالح عليه السلام ] ، كمتر نباشد» .
1778.البداية و النهاية ـ به نقل از ابو مِخنَف ـ: حسين عليه السلام در مانْد و بر درِ خيمه اش نشست . كودك خردسالى از فرزندانش به نام عبد اللّه را برايش آوردند . او را در دامانش نشانْد و به بوسيدن و بوييدن او و خداحافظى با او مشغول بود و به خانواده اش وصيّت مى كرد كه در اين حال، مردى از بنى اسد به نام «پسر آتش افروز» ، تيرى به سوى او انداخت و آن پسر را ذبح كرد . حسين عليه السلام ، خونش را در دستش گرفت و به سوى آسمان پاشيد و گفت : «پروردگارا ! اگر يارىِ آسمانى ات را از ما دريغ داشتى ، آن را براى جاى بهترى قرار ده و انتقام ما را از اين ستمكاران ، بگير» .
1779.تذكرة الخواصّ ـ به نقل از هشام بن محمّد ـ: وقتى حسين عليه السلام ديد كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند ، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «كتاب خدا و نيز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، ميان من و شما [ ، داورى كند ] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمريد ؟ ! ...» . همچنين حسين عليه السلام ، به سوى يكى از كودكانش كه از تشنگى مى گريست ، رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت : «اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنيد ، بر اين كودك ، رحم كنيد» . در اين حال ، مردى از آنان ، تيرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد . حسين عليه السلام مى گريست و مى گفت : «خدايا ! ميان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را يارى دهند ، امّا ما را كُشتند ، داورى كن» . در اين هنگام ، از آسمان ، ندايى رسيد : «او را وا گذار ـ اى حسين ـ ، كه او را در بهشت ، شير مى دهند» .