responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 7  صفحه : 251

1961.الملهوف : هنگامى كه حسين عليه السلام از [شدّت] زخم ها ، سنگين و [ از بسيارىِ اصابت تيرها ]مانند خارپشت شد ، صالح بن وَهْب مُزَنى ـ كه خدا ، لعنتش كند ـ ، نيزه اى به پهلوى امام عليه السلام زد . حسين عليه السلام ، با گونه راست ، از اسب بر زمين افتاد و سپس برخاست . زينب عليهاالسلام ، از درِ خيمه بيرون آمد ، در حالى فرياد مى زد : واى ، برادر من ! واى ، سَرور من ! واى ، خاندان من ! كاش آسمان ، خراب مى شد و بر زمين مى افتاد ، و كوه ها خاك شده ، در دشت ها پراكنده مى شدند ! شمر ، بر يارانش فرياد زد : از او چه انتظار داريد ؟ از هر سو ، به او حمله كردند . زُرَعة بن شريك ، بر شانه چپ امام عليه السلام ضربه اى زد و حسين عليه السلام نيز [ با ضربه اى ]زُرْعه را زد و [ بر زمين ] انداخت . ديگرى بر گردن مقدّسش ضربه اى زد كه بر اثر آن ضربه ، به رو ، بر خاك افتاد . خيلى ناتوان شده بود . به زحمت ، بلند مى شد و باز ، به رو ، بر زمين مى افتاد . سِنان بن اَنَس نَخَعى ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ ، نيزه اى در تَرقُوه اش فرو بُرد و سپس ، آن را در آورد و در قفسه سينه امام عليه السلام ، فرو كرد . سِنان ، تيرى نيز به سوى امام عليه السلام انداخت كه بر گودىِ گلويش نشست . امام عليه السلام ، دوباره افتاد و [ سپس ] راست نشست و تير را بيرون كشيد . آن گاه ، كف دست هايش را به هم نزديك كرد [ و زير گلويش گرفت ] و هر وقت كه پُر مى شدند ، صورت و محاسنش را با آن ، رنگين مى كرد و مى فرمود : «اين گونه خواهم بود تا خدا را خونين و در حالى كه حقّم غصب شده ، ديدار كنم» . عمر بن سعد ، به مردى در سمت راستش گفت : واى بر تو ! فرود بيا و حسين را راحت كن ! خولى بن يزيد اَصبَحى ، بى درنگ ، به سوى حسين عليه السلام شتافت تا سرش را جدا كند كه به لرزه افتاد [ و نتواست ] . سِنان بن اَنَس نَخَعى ـ كه خدا ، لعنتش كند ـ ، پياده شد و با شمشير ، بر گلوى شريف امام عليه السلام زد ، در حالى كه مى گفت : به خدا سوگند ، سرت را قطع مى كنم ، با آن كه مى دانم تو ، فرزند پيامبر خدايى و بهترين پدر و مادر را دارى . سپس ، سرِ شريف امام عليه السلام را بُريد . شاعر ، در اين باره گفته است : {0 چه مصيبتى با مصيبت حسين عليه السلام ، برابرى مى كند آن روز كه دو دست سِنان ، او را شهيد كرد ؟! 0} ... آن هنگام ، غبارى غليظ و سياه و تاريك ، به آسمان برخاست كه بادى سرخ به همراه داشت و هيچ چيز در آن ، ديده نمى شد تا آن جا كه مردم ، گمان كردند كه عذاب بر ايشان وارد شده است . ساعتى اين گونه ماندند و سپس هوا ، صاف و باز شد . هلالِ بن نافع نيز روايت كرده است كه : من با ياران عمر بن سعد ، ايستاده بودم كه فرياد كننده اى ، بانگ زد : اى امير ! بشارت ده كه اينك ، شمر ، حسين را كُشت . من از ميان صف دو لشكر ، بيرون آمدم و بر سرش ايستادم . در حال جان دادن بود . به خدا سوگند ، هيچ كشته آلوده به خونى نديده ام كه از او ، زيباتر و نورانى تر باشد ، و نور صورت و زيبايى شمايلش ، مرا از انديشيدن به كُشتن او ، باز داشت . در آن حال ، آب خواست . شنيدم كه مردى مى گويد : به خدا سوگند ، هيچ آبى نمى نوشى تا به دوزخ ، در آيى و از آب سوزان آن ، بنوشى ! حسين عليه السلام به او گفت : «نه ؛ بلكه بر جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مى آيم و در خانه اش با او سُكنا مى گُزينم ، در جايگاه راستى و نزد فرمان رواىِ مقتدر ، و از آبى زلال و خوش بو مى نوشم و از آنچه بر من روا داشتيد و با من كرديد ، به او شِكوه مى بَرم» . آنان ، همگى خشم گرفتند و گويى كه خداوند ، در دلِ هيچ يك از آنان ، چيزى به نام رحم ، قرار نداده بود . از اين رو ، در همان حال كه با آنان سخن مى گفت ، سرش را جدا كردند ! با خود گفتم : به خدا سوگند ، هيچ گاه ، براى هيچ كارى با شما همراهى نخواهم كرد .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 7  صفحه : 251
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست