responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 6  صفحه : 51

1601.أنساب الأشراف ـ از امام زين العابدين ـ: حُوَىْ ، غلام ابو ذر غِفارى ، نزد حسين عليه السلام بود و به تعمير و پرداختِ شمشير ايشان مشغول بود ، و [ پدرم ] مى خواند : {0 اى روزگار ! اُف بر دوستى ات ! چه قدر بامدادها و شامگاه هايى داشته اى 0} {0 كه در آنها ، جوينده اى يا دارنده اى كشته شده كه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است ! 0} {0 و كار ، با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى ، اين راه را مى پيمايد» . 0} دو يا سه بار ، اين شعر را خواند تا آن را حفظ كردم . عمّه ام نيز آنچه را من شنيدم ، شنيد . برخاست و در حالى كه لباسش بر روى زمين كشيده مى شد ، به سوى پدرم رفت و مى گفت : وا مصيبتا ! كاش مُرده بودم ! امروز ، [ گويى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن ، درگذشته اند ، اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان ! حسين عليه السلام فرمود : «اى خواهر من ! شيطان ، بردبارى ات را نبرَد» . زينب عليهاالسلام گفت : واى بر من ! آيا چنين تن به مرگ داده اى ؟ آن گاه ، به صورت خود زد و گريبان ، چاك كرد . حسين عليه السلام او را تسلّا مى داد و به شكيبايى ، دعوت مى كرد .

1602.الملهوف : حُر ، با يارانش ، در كنار [لشكر امام عليه السلام ] فرود آمدند . امام عليه السلام به تعمير شمشير خود ، مشغول بود و مى خواند : {0 اى روزگار ! اُف بر دوستى ات ! چه قدر بامدادها و شامگاه ها داشته اى 0} {0 كه در آنها ، همراه و يا جوينده اى ، كشته شده كه روزگار ، از آوردن همانندش ، ناتوان است! 0} {0 و كار ، با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى ، اين راه را مى پيمايد 0} {0 و چه قدر بانگ رحيل ، نزديك است به سوى بهشت و استراحتگاه ابدى !» . 0} زينب ، دختر فاطمه عليهاالسلام ، اين را شنيد و گفت : اى برادر ! اين ، سخن كسى است كه به كشته شدنش ، يقين كرده است . امام عليه السلام فرمود : «آرى ، اى خواهر !» . زينب عليهاالسلام گفت : وا مصيبتا ! حسين ، خبر شهادتش را خود به من مى دهد ! [ ديگر ] زنان نيز گريستند و بر صورت خود زدند و گريبان ، دريدند . اُمّ كلثوم ، فرياد مى زد : وا محمّدا! وا عليّا ! مادرا ! وا فاطمَتا! وا حَسَنا ! وا حُسينا ! واى از بى سرپرستى پس از تو ، اى ابا عبد اللّه ! حسين عليه السلام ، او را آرام كرد و به او فرمود : «تسلّاى خدا را به ياد آور ، كه ساكنان آسمان و زمين ، مى ميرند و نمى مانند و همه مخلوقات ، هلاك مى شوند» . سپس فرمود : «اى خواهر ! اى امّ كلثوم ! و تو اى زينب ! و تو اى رُقَيّه! و تو اى فاطمه ! و تو اى رَباب ! مواظب باشيد كه چون من شهيد شدم ، بر من ، گريبان ندريد و صورت نخراشيد و ناروا مگوييد» . و به سند ديگرى ، روايت شده است : زينب عليهاالسلام ، هنگامى كه شعرها را شنيد ، در جايى جدا از زنان و دختران بود . سرآسيمه و در حالى كه لباسش [ بر زمين ]كشيده مى شد ، بيرون آمد و در كنار حسين عليه السلام ايستاد و گفت : وا مصيبتا ! كاش مرگ من مى رسيد! امروز ، [ گويى ] مادرم ، فاطمه زهرا درگذشته و نيز پدرم ، علىِ مرتضى و برادرم ، حسن پاك! اى جانشينِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان ! حسين عليه السلام به او نگريست و فرمود : «اى خواهر ! بردبارى ات را از دست ندهى» . زينب عليهاالسلام گفت : پدر و مادرم ، فدايت باد ! آيا به زودى كشته مى شوى ؟ جانم به فدايت ! امام عليه السلام ، بغض خود را فرو خورد و اشك در چشمانش حلقه زد . سپس فرمود : «دور است ، دور [ كه رهايى يابم ] ! اگر مرغ سنگخواره را شبى رها مى گذاشتند ، حتما مى خوابيد» . زينب عليهاالسلام گفت : اى واى ! آيا چنين تن به مرگ داده اى ؟ همين است كه دلِ مرا به درد آورده و مرا در تنگنا قرار داده است . سپس ، سر به گريبان افكند و آن را چاك داد و بيهوش ، افتاد . امام عليه السلام ، برخاست و آب به صورت زينب عليهاالسلام پاشيد تا به هوش آمد . سپس در آرامش بخشيدن به او كوشيد و مصيبتِ مرگ پدر و جدّش را به او يادآور شد . درودهاى خدا بر همه آنان باد !

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 6  صفحه : 51
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست