responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 6  صفحه : 289

1707.مثير الأحزان : حنظلة بن اَسعَد شِبامى ، آمد و پيشِ روى حسين عليه السلام ايستاد تا با صورت و گلوى خود ، او را از نيزه ها و تيرها و شمشيرها، نگاه دارد . سپس به سوى حسين عليه السلام ، رو كرد و گفت: آيا به سوى پروردگارمان نرويم و نپيونديم ؟ امام عليه السلام فرمود: «[ چرا . ] به سوى چيزى برو كه از دنيا و آنچه در آن است ، بهتر است» . او نيز شجاعانه جنگيد و بر سوزشِ نيزه ها ، شكيب ورزيد تا آن كه كشته شد و خداوند ، او را به سراى خشنودى خويش ، مُلحق ساخت .

3 / 13

زُهَير بن قَين

زُهَير بن قَين بن حارث بَجَلى ، يكى از برجسته ترين ياران امام حسين عليه السلام بود كه در روز عاشورا ، فرماندهى جناح راست سپاه امام عليه السلام بر عهده او بود و نقش مؤثّرى در برخورد با سپاه كوفه داشت . [1] بَلاذُرى ، وى را از هواداران عثمان مى داند . دشمن نيز در عصر تاسوعا ، او را عثمانى خواند. شركت او در جنگ بَلَنجَر ـ كه به فرماندهى سلمان باهِلى ، در دوران حكومت عثمان در گرفت ـ ، در دست نبودن گزارشى دالّ بر حضور وى در جنگ هاى دوران زمامدارى امام على عليه السلام و همچنين ، مايل نبودن زهير به ملاقات با امام حسين عليه السلام در مسير مكّه به كوفه ، مؤيّد اين نكته است . با اين همه ، هنگامى كه در منزل زَرود فرستاده امام عليه السلام ، او را براى ديدار با ايشان دعوت كرد ، با تشويق همسرش ، به حضور امام حسين عليه السلام رسيد و طولى نكشيد كه با چهره اى گشاده ـ كه حاكى از تحوّل اساسى در روحيّه او بود ـ ، به خيمه اش باز گشت و دستور داد كه آن را به نزديكى خيمه هاى امام حسين عليه السلام منتقل كنند . [2] او خود نيز عصر تاسوعا ، در سخنان اندرزگونه اش در مقابل دشمن ، به تحوّل خود ، اشاره اى كوتاه كرد . يكى از سپاهيان كوفه به او گفت : اى زهير ! تو در نگاه ما ، از شيعيان اين خانواده نبودى ؛ [ بلكه ] عثمانى بودى؟ زهير ، پاسخ داد : چرا به موقعيّت فعلى من ، استدلال نمى كنى كه از آنهايم ؟! بدان ـ كه به خدا سوگند ـ ، من هرگز نامه اى براى حسين ننوشتم ، پيكى به سويش نفرستادم و قول كمكى نيز به او ندادم ؛ ولى راه ، مرا با او در يك جا گِرد آورد و همين كه او را ديدم ، به ياد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و منزلتى افتادم كه او در پيش ايشان داشت ، و پى بردم كه از سوى دشمنانش و گروه شما ، چه بر سرِ او خواهد آمد ، ديدم كه براى حفظ حقّ خدا و پيامبرش كه شما آن را ضايع كرده ايد ، بايد به كمك او بشتابم ، در زمره گروه او باشم و جانم را فداى او كنم . ما نمى دانيم كه در آن ملاقات كوتاه ، امام حسين عليه السلام به زهير چه فرمود ؛ امّا از سخنانى كه هنگام خداحافظى به يارانش گفت ، بعيد نيست كه يكى از سخنان امام حسين عليه السلام به او ، يادآورى خاطره اى مهم و شيرين از جنگ بَلَنجَر بوده باشد . زهير ، پس از بازگشت از محضر امام عليه السلام ، اين خاطره را براى همراهانش تعريف كرد تا شايد بتواند آنان را با خود همراه كند . وى خطاب به آنان گفت : هر كس علاقه مند است ، از من پيروى كند ، وگر نه اين آخرين فرصت است . من برايتان ماجرايى را نقل مى كنم : در بَلَنجَر كه مى جنگيديم ، خداوند ، ما را پيروز كرد و به غنايمى دست يافتيم . سلمان باهِلى به ما گفت : آيا از پيروزى و غنيمت هايى كه خدا نصيبتان كرد ، خوش حاليد ؟ گفتيم : آرى . به ما گفت : هر گاه جوانان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را يافتيد ، شادمانى تان از اين كه در كنار آنان مى جنگيد ، بيش از شادىِ به دست آوردن غنيمت باشد . اينك من ، شما را به خدا مى سپارم . او در ادامه سخنان خود افزود : هر يك از شما كه به شهادت علاقه مند است ، برخيزد و هر كس كه آن را خوش ندارد ، بماند . از آن جمعيتى كه با او بودند ، كسى برنخاست . پس از اين لحظه سرنوشت ساز ، زهير درصف ياران استوار امام حسين عليه السلام قرار گرفت . شب عاشورا نيز امام حسين عليه السلام ، خطاب به ياران خود فرمود : بدانيد كه به گمانم ، امروز ، آخرين روزى است كه با آنهاييم . من به شما ، اجازه دادم و همه شما آزاديد كه برويد . هيچ عهدى از من برعهده شما نيست . شب ، تاريكى اش را گسترده است . پس آن را مَركب خود قرار دهيد [ و برويد ] . زُهَير ، ايستاد و با اين جملات زيبا و شگفت انگيز ، نسبت به آن امام عليه السلام ، اظهار ارادت و وفادارى كرد : به خدا سوگند ، دوست دارم كه كشته شوم ، آن گاه ، دوباره زنده گردم و باز ، كشته شوم و تا هزار بار ، كشته شدنم تكرار شود ؛ و خداوند ، با اين كشته شدنم ، از تو و از اين جوانان خاندانت ، كشته شدن را برطرف كند . ظهر عاشورا ، زُهَير ، در كنار سعد بن عبد اللّه حنفى ، همراه با نيمى از ياران باقى مانده امام عليه السلام ، خود را سپرِ دفاعى ايشان قرار دادند . آنان ، جلوى امام عليه السلام ايستادند و امام عليه السلام در پشتِ آنها نماز خواند . [3] هنگامى كه دشمن به خيمه هاى خانواده امام عليه السلام حمله كرد ، زهير ، همراه با ده تن از ياران امام عليه السلام ، در مقابل آنها مقاومت كردند و آنها را به مواضع خود ، باز گردانْدند [4] و او ، اين اشعار را خطاب به امام حسين عليه السلام خواند : 0 امروز ، جدّت پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدار مى كنيم و حسن و علىِ مرتضى را 0 0 و جعفر ، دارنده دو بال [در بهشت] ، جوان مردِ دلير را . 0 زُهَير ، پس از نبردى سنگين و قهرمانانه ، به دست كثير بن عبد اللّه و مهاجر بن اوس ، شهيد شد . لحظه اى كه او به زمين افتاد ، امام عليه السلام خطاب به اين مجاهد بزرگ ، چ��ين فرمود : خداوند ، تو را از [ رحمتش ] دور نكند ـ اى زُهَير ـ و كُشنده ات را لعنت نمايد ؛ همانند لعن كسانى كه آنها را به بوزينه و خوك ، تبديل كرد !» . در «زيارت ناحيه مقدّسه» مى خوانيم : سلام بر زُهَير بن قَين بَجَلى كه وقتى حسين عليه السلام به او اجازه داد كه برود ، گفت : نه . به خدا سوگند ، چنين چيزى ، هرگز اتّفاق نمى افتد كه پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در دست دشمنان ، رها كنم و خودم را نجات دهم . خدا ، چنين روزى را نياورد ! نام او در «زيارت رجبيّه» نيز آمده است . گفتنى است آنچه در كتاب مجالس المواعظ آمده كه زُهَير ، در كودكى با امام حسين عليه السلام بازى مى كرده است و خاكِ جاى پاى او را بوسيده و بدين جهت ، مورد ملاطفت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفته است ، در منابع معتبر نيامده و بررسى زندگى زُهَير نيز قرينه عدم صحّت اين گزارش است . [5] اين ماجرا ، در كتاب المنتخب طُرَيحى ، مفصّل تر آمده ؛ ولى نام كودك ، بيان نشده است و در افواه نيز ، معمولاً نام آن كودك ، حبيب بن مُظاهر گفته مى شود ؛ ولى به هر حال ، اصل ماجرا و نام كودك ، مدرك معتبرى ندارد .


[1] ر. ك : ص 79 (فصل دوم / رويارويى لشكر هدايت و لشكر گم راهى) .

[2] ر . ك : ج 5 ص 175 (بخش هفتم / فصل هفتم / دعوت امام عليه السلام از زهير بن قين براى يارى كردن او در منزل زرود) .

[3] ر . ك : ص 157 (فصل دوم / نماز جماعت در ظهر عاشورا به امامت حسين عليه السلام ) .

[4] ر . ك : ص 147 (فصل دوم / شدّت گرفتن جنگ در نيمروز) .

[5] متن گزارش ياد شده ، چنين است : «مى گويند : اين زُهَير ، آن طفلى است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله به راهى مى گذشت . او را ديد [كه] بازى مى كند . حضرت ، او را گرفت و بوسيد و ملاطفت كرد . اصحاب ، عرض كردند : اين كيست ؟ حضرت فرمودند : اين طفل ، حسين را خيلى دوست مى دارد . يك روز ديدم با حسين ، بازى مى كرد و خاكِ زير قدم او را بر مى داشت و مى بوسيد . جبرائيل عليه السلام به من خبر داده است كه در كربلا ، او را يارى مى كند» .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 6  صفحه : 289
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست