responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 5  صفحه : 275

1499.الفتوح : حسين عليه السلام حركت كرد تا به قصر بنى مُقاتل رسيد . در آن جا خيمه اى برافراشته و نيزه اى بر زمين كوبيده و شمشيرى آخته و اسبى ايستاده بر آخور ديد. حسين عليه السلام فرمود: «اين خيمه ، از كيست؟» . گفتند: از آنِ مردى به نام عبيد اللّه بن حُرّ جعفى است . حسين عليه السلام مردى از يارانش به نام حَجّاج بن مسروق جُعْفى را نزد وى فرستاد. حَجّاج آمد و وارد خيمه شد و بر او سلام كرد و او هم پاسخ داد . سپس عبيد اللّه گفت: پشتِ سرت چيست؟ حَجّاج گفت: به خدا سوگند ـ اى پسر حُر ـ ، پشت سرم ، خير است . به خدا سوگند ، خداوند ، كرامتى نصيب تو كرده است ، اگر آن را بپذيرى . عبيد اللّه گفت: آن چيست؟ حَجّاج گفت: اين ، حسين بن على است كه تو را براى يارى خود ، فرا مى خوانَد . اگر به همراه او بجنگى ، پاداش خواهى داشت ، و اگر بميرى ، شهيد خواهى بود . عبيد اللّه ، در پاسخ وى گفت: به خدا سوگند، از كوفه بيرون نيامدم ، مگر بِدان جهت كه مبادا حسين بن على ، وارد آن شود و من در كوفه باشم و يارى اش نكنم ؛ چرا كه در كوفه ، هيچ پيرو و ياورى ندارد ، مگر آن كه به دنيا گراييده است ، جز آنان كه خداوند ، حفظشان كند . پس باز گرد و اين مطلب را به وى برسان. حَجّاج ، نزد حسين عليه السلام آمد و جريان را به وى گفت . حسين عليه السلام برخاست و به همراه گروهى از برادرانش نزد او رفت . چون وارد شد و سلام كرد ، عبيد اللّه بن حُر از بالاى مجلس ، بلند شد و حسين عليه السلام نشست و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود : «امّا بعد ـ اى پسر حر ـ ، همشهريان شما برايم نامه نوشتند و به من گزارش دادند كه بر يارى ام اتّفاق دارند و برايم قيام مى كنند و با دشمنم مى جنگند ، و از من خواستند نزد آنان بروم . اينك آمده ام ؛ ولى گمان نمى كنم كه آنان بر آنچه گفته اند ، ثابت باشند ؛ چرا كه به كشتن پسرعمويم مسلم بن عقيل و پيروانش كمك كردند و بر گِرد پسر مَرجانه، عبيد اللّه بن زياد ، جمع شده اند و با يزيد بن معاويه ، بيعت كرده اند . و تو ـ اى پسر حُر ـ بدان كه خداوند به خاطر گناهان گذشته و رفتار پيشينت ، تو را مؤاخذه مى كند . اينك ، تو را به توبه اى فرا مى خوانم كه گناهانت را بشويد و تو را به يارى ما اهل بيت، دعوت مى كنم . اگر به حقّمان رسيديم ، خداوند را سپاس مى گوييم و آن را مى پذيريم و اگر از حقّمان باز داشته شديم و مورد ستم قرار گرفتيم ، تو ياور ما در جستجوى حق خواهى بود» . عبيد اللّه بن حُر گفت: به خدا سوگند ـ اى پسر دختر پيامبر ـ اگر در كوفه يارانى داشتى كه به همراهت نبرد مى كردند ، من سخت ترين جنگجو در برابر دشمنت بودم ؛ ولى پيروانت را در كوفه ديدم كه از ترس بنى اميّه و شمشيرهايشان ، خانه نشين شده اند . تو را به خدا سوگند كه اين را از من نخواه ؛ ولى آنچه در توان دارم ، در اختيارت مى نهم . اين اسبم مُلْجَمه است . به خدا سوگند كه با آن در جستجوى چيزى نرفتم ، مگر بِدان دست يافتم و وقتى بر آن بودم ، كسى مرا دنبال نكرد كه به من برسد. اين شمشير را نيز بگير ، كه به خدا سوگند ، بر چيزى فرود نياوردم ، مگر آن كه آن را شكافت. حسين عليه السلام فرمود: «اى پسر حر! ما براى اسب و شمشير نيامديم . ما آمديم و از تو يارى خواستيم . اگر نسبت به جانت بُخل مى ورزى ، ما را نيازى به ثروت تو نيست و من ، گم راهان را ياور نمى گيرم. به راستى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هر كس فرياد خاندانم را بشنود و آنان را در طلب حقّشان يارى نكند ، خداوند ، او را با صورت ، بر آتش مى افكند » . آن گاه حسين عليه السلام حركت كرد و به اقامتگاه خود باز گشت. چون فردا شد ، حسين عليه السلام حركت كرد و پسر حُر ، از اين كه يارى حسين عليه السلام را از دست داده بود ، پشيمان شد و چنين سرود: {0 اين حسرت را تا زنده ام ، ميان سينه و گلو مى بينم . حسين ، از من ، بر ضدّ ستمگران و جدايى افكنان ، طلب يارى كرد . 0} {0 اگر روزى ، جانم را در راهش مى دادم ، در روز رستاخيز ، به كرامت ، نايل مى شدم 0} {0 به همراه پسر پيامبر ـ كه جانم به فدايش ـ . او خداحافظى كرد و رفت . 0} {0 فردا در قصر [بهشت] به من مى گويد : «ما را رها مى كنى و ساز جدايى مى زنى ؟!» . 0} {0 اگر بشود كه شعله ها ، قلب زنده اى را بشكافند، قلب من مى خواهد كه شكافته شود . 0} {0 به راستى آن كه حسين عليه السلام را يارى كرد ، رستگار شد و خسارت ديدگان منافق ، بدبخت شدند. 0} حسين عليه السلام از دو منزلىِ كوفه به حركت ادامه داد.

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 5  صفحه : 275
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست