نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 4 صفحه : 211
1146.الإرشاد ـ به نقل از عبد اللّه بن حازم ـ: به خدا سوگند ، من فرستاده مسلم پسر عقيل به قصر بودم تا ببينم هانى چه مى كند . چون او كتك خورد و زندانى شد، بر اسبم سوار شدم و نخستين فردى بودم كه براى مسلم بن عقيل خبر آوردم. در اين هنگام ، زنان در خانه هانى جمع شده بودند و فرياد مى زدند : اى غم ! اى مصيبت ! من بر مسلم بن عقيل وارد شدم و به وى خبر دادم. به من دستور داد در ميان اصحاب و يارانش ـ كه خانه هاى اطراف را پُر كرده بودند و چهار هزار مرد بودند ـ [شعارى را ]فرياد كنم. من فرياد زدم : «يا منصور ! أَمِتْ» و مردم كوفه نيز شعار دادند و اجتماع كردند. آن گاه مسلم ، فرمانده قبايل كِنده، مَذحِج، اَسَد ، تَميم و هَمْدان را تعيين كرد و مردم، همديگر را فرا خواندند و اجتماع كردند. زمانى نگذشت كه مسجد و بازار ، از جمعيت ، پُر شدند و تا شب ، جمعيت، يكسر اضافه مى شد. عرصه بر عبيد اللّه تنگ شد و تنها كارى كه توانست انجام دهد ، اين بود كه درِ قصر را ببندد. همراهان او در قصر ، تنها سى نگهبان و بيست تَن از اشراف كوفه و خانواده و نزديكانش بودند.
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 4 صفحه : 211