responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 14  صفحه : 353

4145.الإرشاد : امام حسين عليه السلام رفت تا به منزلگاه بنى مُقاتل رسيد و در آن ، فرود آمد . خيمه اى برپا ديد . پرسيد : «از آنِ كيست؟» . گفته شد : از آنِ عبيد اللّه بن حُرّ جُعفى است . فرمود : «او را برايم فرا بخوانيد» . فرستاده امام عليه السلام نزد عبيد اللّه بن حُر آمد و گفت : اين ، حسين بن على است كه تو را فرا مى خواند . عبيد اللّه ، كلمه استرجاع (إنّا للّه و إنّا إليه راجعون) را بر زبان راند و گفت : به خدا سوگند ، از كوفه بيرون نيامدم ، جز از سرِ ناخوش داشتن اين كه حسين به آن جا بيايد و من ، آن جا باشم . به خدا سوگند ، نه مى خواهم او را ببينم و نه مى خواهم او مرا ببيند . فرستاده ، نزد امام حسين عليه السلام آمد و خبر داد . حسين عليه السلام برخاست و آمد تا بر او وارد شد . سلام داد و نشست و او را به خارج شدن با خود ، فرا خواند . عبيد اللّه بن حر ، همان حرف ها را گفت و از پذيرش دعوت امام عليه السلام عذر خواست . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «حال كه ما را يارى نمى دهى ، از خدا پروا كن كه با ما بجنگى . به خدا سوگند ، كسى نيست كه فرياد ما را بشنود و به يارى مان نيايد ، جز آن كه هلاك مى شود» . حر گفت : اين ، [در مورد من] هيچ گاه نخواهد شد ، إن شاء اللّه !

4146.الفتوح : حسين عليه السلام رفت تا در منزلگاه بنى مُقاتل ، فرود آمد . خيمه اى برپا ، نيزه اى برافراشته ، شمشيرى آويخته و اسبى ايستاده بر آخور ديد . پرسيد : «اين خيمه، از آنِ كيست ؟». گفته شد : از آنِ مردى به نام عبيد اللّه بن حُرّ جُعفى است . حسين عليه السلام يكى از يارانش به نام حَجّاج بن مَسروق جُعفى را روانه كرد. او به خيمه وى رفت و سلام داد و پاسخ شنيد . عبيد اللّه پرسيد : در پشتِ سرت چه خبر است ؟ حجّاج گفت : اى پسر حُر ! به خدا سوگند ، پشت سر من [نيكى است] . [1] خداوند، كرامتى را به تو هديه كرده است ، اگر بپذيرى . گفت : آن چيست ؟ گفت : اين ، حسين بن على است كه تو را به يارى خويشتن، فرا مى خواند . پس اگر در پيشِ روى او بجنگى ، پاداش دارى و اگر بميرى ، شهيد گشته اى . عبيد اللّه به او گفت : به خدا سوگند ، از كوفه بيرون نيامدم ، جز از بيم آن كه حسين بن على به آن در آيد و من در آن باشم و يارى اش ندهم ؛ زيرا در كوفه ، پيرو و ياورى نيست ، جز آن كه به دنيا گراييده اند ، مگر آنان را كه خدا نگاهشان داشته است . به سوى او باز گرد و از اين ، باخبرش كن . حجّاج به نزد حسين عليه السلام باز گشت و باخبرش كرد . حسين عليه السلام برخاست و با گروهى از برادرانش به سوى عبيد اللّه بن حُر رفت . چون داخل شد و سلام داد ، عبيد اللّه از بالاى مجلس برخاست . حسين عليه السلام نشست و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «امّا بعد ، اى پسر حُر ! همشهرى هاى شما به من نامه نوشته و خبر داده اند كه بر يارى من ، گِرد آمده اند و در كنارم مى ايستند و با دشمنم مى جنگند و از من خواسته اند كه بر آنان در آيم ، و آمدم ؛ ولى آنان را چنان كه ادّعا كرده اند ، نمى بينم ؛ زيرا بر كشتن پسرعمويم ، مسلم بن عقيل و پيروانش يارى داده اند و بر ابن مرجانه ، عبيد اللّه بن زياد ، ـ كه بيعت مرا با يزيد بن معاويه مى خواهد ـ گِرد آمده اند. تو، اى پسر حر! بدان كه خداوند عز و جل تو را بر آنچه به دست آورده اى و نيز آنچه در روزهاى گذشته كرده اى ، مؤاخذه مى كند . من اكنون تو را به توبه اى فرا مى خوانم كه گناهانت را بشويد . تو را به يارى ما اهل بيت، فرا مى خوانم . اگر حقّمان را دادند ، خدا را بر آن مى ستاييم و مى پذيريم و اگر حقّمان را از ما باز داشتند و بر ما ستم راندند ، تو از ياوران من در طلب حق مى شوى» . عبيد اللّه بن حُر گفت : اى پسرِ دختر پيامبر خدا ! به خدا سوگند ، اگر در كوفه يارانى داشتى كه همراه تو مى جنگيدند ، من از سخت ترين هاى آنان در برابر دشمنت بودم ؛ امّا من پيروانت را در كوفه ديده ام كه از بيم بنى اميّه و شمشيرهايشان، به خانه هايشان چسبيده اند . پس تو را به خدا سوگند مى دهم كه اين را از من نخواهى . من ، هر چه در توان دارم ، به تو كمك مى كنم . اين ، اسبِ لگامْدار من است كه به خدا سوگند ، بر آن در پىِ چيزى نرفته ام ، جز آن كه مرگ را به آن چشانده ام و چون بر آن سوار شده ام ، كسى در پىِ من نيامده كه به من برسد . شمشيرم را نيز بگير كه به خدا سوگند ، با آن ضربه اى نزده ام ، جز آن كه قطع كرده است . حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسر حُر ! ما در پىِ اسب و شمشير تو نيامده ايم . ما فقط يارىِ تو را مى خواهيم . پس اگر از جان خود [در يارى ما] بخل مى ورزى ، نيازى به چيزى از مال تو نداريم و من ، كسى نيستم كه گم راهان را به يارى گيرم ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : هر كس نداى اهل بيتم را بشنود و آنان را بر حقّشان يارى ندهد ، جز اين نيست كه خدا، او را به رو ، در آتش [دوزخ] مى افكند » . سپس حسين عليه السلام از نزد او رفت و به جايگاه خود باز گشت .


[1] مطلب داخل كروشه، از مقتل الحسين خوارزمى به متن، افزوده شده است .

نام کتاب : دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 14  صفحه : 353
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست