responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 4  صفحه : 563

3 / 4

بيرون رفتن طلحه و زبير به قصد مكّه

در پى رفت و آمدهاى چند روزه طلحه و زبير به نزد امام على عليه السلام براى دستيابى به پاره اى از سِمَت هاى حكومتى [1] و گرفتن امتيازهاى مالى و در حالى كه اين گفتگوها نتيجه اى جز تن ندادن امام عليه السلام به خواسته هاى آنان دربرنداشت ، بدانان خبر رسيد كه عايشه در مكّه اعلان رويارويى با امام عليه السلام كرده و از كُشندگان عثمان ، برائت جسته است. از سوى ديگر ، برخى از كارگزاران عثمان ، از ترس حسابرسى امام عليه السلام به همراه اموالى كه از بيت المالْ غارت كرده بودند ، به سوى مكّه گريختند. از اين رو ، طلحه و زبير نيز تصميم گرفتند به مكّه بروند و در آن جا رويارويى خود را با حكومت امام عليه السلام اعلام كنند. آن دو نزد امام عليه السلام آمده بودند و اين نيّت را در دل داشتند.

2106.الجمل: وقتى كه [ طلحه و زبير ] نزد على عليه السلام آمدند ، گفتند: اى اميرمؤمنان! نزد تو آمده ايم تا براى رفتن به عمره ، كسب اجازه كنيم. [ على عليه السلام ] بدانان اجازه نداد. گفتند: مدّت هاست كه عمره نرفته ايم . به ما اجازه رفتن بده. [ على عليه السلام ] بدانان فرمود: «به خدا سوگند ، شما قصد عمره نداريد ؛ بلكه قصد پيمان شكنى داريد و مى خواهيد به بصره برويد». گفتند: بار خدايا ! ما را بيامرز . ما قصدى جز عمره نداريم. بدانان فرمود: «براى من به خداوند بزرگ ، سوگند ياد كنيد كه نسبت به امور مسلمانان ، در كار من فساد نمى كنيد و بيعتى را كه با من كرديد ، نمى شكنيد و در فتنه جويى تلاش نخواهيد كرد». آنان زبان به سوگندهاى غليظ در آنچه از آنان خواسته بود، گشودند. وقتى از نزد او بيرون آمدند ، ابن عبّاس ، آن دو را ديد و بدانان گفت : آيا اميرمؤمنان به شما اجازه [ عمره ] داد؟ گفتند: آرى. ابن عبّاس ، نزد اميرمؤمنان رفت و ايشان شروع به سخن كرد و فرمود: «ابن عبّاس! آيا خبرى دارى؟» . گفت: طلحه و زبير را ديدم. بدو فرمود: «آن دو از من اجازه عمره خواستند و من ، بدانان اجازه دادم ، البته پس از آن كه با سوگند از آنان تعهّد گرفتم كه حيله نكنند ، بيعت نشكنند و فساد ، ايجاد ننمايند. به خدا سوگند ـ اى ابن عبّاس ـ كه آنان قصدى جز فتنه نداشتند. گويا مى بينم آن دو را كه به مكّه رفته اند تا به پيكار با من كمك برسانند. به راستى كه يعلى بن منيه ، آن خيانت پيشه فاسد ، ثروت هاى عراق و فارس را با خود بُرد تا در اين راه مصرف كند. به زودى اين دو در كار حكومت من فساد مى كنند و خون پيروان و ياران مرا مى ريزند». عبد اللّه بن عبّاس گفت: اگر مسئله در نظرت چنين بود ، چرا به آنان اجازه دادى؟ و چرا آنان را در حبس نكردى و به آهن نبستى تا مسلمانان را از شرّ آنان باز دارى؟ [ على عليه السلام ] به وى فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا مرا وا مى دارى كه ستمْ آغاز كنم و بدى را پيش از نيكى بياغازم و بر گمان و تهمت ، كيفر دهم و پيش از انجام دادن جرم ، دستگيرشان كنم؟! هرگز! به خدا سوگند ، از آنچه خداوند بر من لازم دانسته ـ كه داورى بر پايه عدالت و سخن جداكننده حقّ و باطل باشد ـ عدول نمى كنم».


[1] ر.ك : ص 425 (برترى جويى) .

نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 4  صفحه : 563
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست