نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 2 صفحه : 517
1 / 9
هجوم به خانه فاطمه ، دختر پيامبرداستان سقيفه
959.أنساب الأشراف ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه على عليه السلام از بيعت با ابو بكر خوددارى ورزيد ، ابو بكر ، عمر بن خطّاب را به سوى على عليه السلام فرستاد و گفت : او را با شديدترين و سخت ترين شكل ، نزد من آر . چون عمر به نزد على عليه السلام آمد ، سخنانى ميان آن دو رد و بدل شد و على [به كنايه]فرمود: «شيرى را بدوش كه سهمى از آن براى توست! به خدا سوگند ، امروز ، اشتياق تو به حكومت ابوبكر،جز براى آن نيست كه فردا تو را امير كند».
960.أنساب الأشراف ـ به نقل از سليمان تَيمى و ابن عون ـ: ابو بكر به دنبال على عليه السلام فرستاد و از او بيعت خواست ؛ [ امّا ]او بيعت نكرد . پس عمر آمد و همراه او شعله اى از آتش بود . فاطمه عليها السلام او را در آستانه در ديد و فرمود : «اى پسر خطّاب! آيا درِ خانه ام را بر روى من آتش مى زنى؟» . گفت : آرى ، و اين ، آنچه را پدرت آورْد ، استوارتر مى كند .
961.تاريخ الطبرى ـ به نقل از زياد بن كليب ـ: عمر بن خطّاب به خانه على عليه السلام كه در آن ، طلحه و زبير و مردانى از مهاجران بودند ، آمد و گفت : به خدا سوگند ، يا [ خانه را] با شما آتش مى زنم ، يا براى بيعتْ بيرون آييد . زبير با شمشير آخته ، به سوى او بيرون دويد ؛ امّا [ پايش ] لغزيد و شمشير از دستش به زمين افتاد . پس بر او ريختند و دستگيرش نمودند .
962.تاريخ اليعقوبى : به ابو بكر و عمر خبر رسيد كه گروهى از مهاجران و انصار ، در منزل فاطمه (دختر پيامبر خدا) ، با على بن ابى طالب عليه السلام گرد آمده اند . پس با گروهى آمدند تا به خانه هجوم برند ... . آنان ، داخل خانه شدند . فاطمه عليها السلام بيرون آمد و فرمود : «به خدا سوگند ، يا بيرون رويد ، يا موهايم را باز و پريشان مى كنم و به خدا شِكوه مى برم» . پس [ مهاجمان ]بيرون رفتند و هر كس هم درون خانه بود ، بيرون آمد و چند روزى بيعت نكردند و سپس يكى پس از ديگرى بيعت كردند ، و على عليه السلام بيعت نكرد ، مگر پس از شش ماه .
نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 2 صفحه : 517