responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 12  صفحه : 569

6321.الأمالى ، شجرى ـ به نقل از ابو عبد اللّه خَتْلى ـ: وقتى عمر بن عبد العزيز ، لعن امير مؤمنان را از خطبه منبرها برانداخت ، در خطبه اش به جايى رسيد كه بنى اميّه در آن جا على عليه السلام را لعن مى كردند . او به جاى آن خواند : «به درستى كه خداوند به دادگرى و نيكوكارى و بخششِ به خويشاوندان ، فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم ، باز مى دارد» . عمرو بن شعيب ـ كه نفرين خداوند بر او باد ـ برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! سنّت ، سنّت! و وى را به لعن على عليه السلام تشويق كرد . عمر [ بن عبد العزيز] گفت : خدا تو را زشت گرداند! آن كار ، بدعت بود ، نه سنّت . آن گاه ، خطبه اش را تمام كرد .

6322.بحر المعارف : هنگامى كه نوبت زمامدارى به عمر بن عبد العزيز رسيد ، او درباره معاويه و فرزندان وى و لعن على عليه السلام و به ناحق كشتن فرزندانش فكر كرد . وقتى شب را به صبح آورد ، وزيران خود را فرا خواند و گفت : ديشب انديشيدم كه نابودى آل ابو سفيان ، در مخالفت كردن آنان با عترت (اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ) است . به ذهنم رسيد كه [ روش] لعن كردن آنان را براندازم . وزيران گفتند : نظر ، نظر امير است . روز جمعه كه وى به منبر رفت ، يك ذِمّى پولدار برخاست و از دختر او خواستگارى كرد . عمر [ بن عبد العزيز] گفت : از نظر ما تو كافرى و دختران ما براى كافران ، حلال نيستند . ذِمّى گفت : پس چه طور پيامبرتان دخترش فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالبِ كافر در آورْد؟! عمر [ بن عبد العزيز] بر سر وى فرياد كشيد و گفت : چه كسى گفته كه على كافر است؟ ذمّى گفت : اگر على كافر نيست ، پس چرا او را لعن مى كنيد؟ عمر [ بن عبد العزيز] ، شرمگين شد و از منبر پايين آمد و به قاضيان كشور اسلامى نوشت : «امير مؤمنان ، عمر بن عبد العزيز ، لعن على را برداشت ؛ چرا كه اين كار ، بدعت و گم راهى بود» . او در جمعه ديگر ، به پانصد تن از سرداران دلاور دستور داد كه در زير لباسشان اسلحه ببندند و [ آن گاه ]به منبر رفت . عادت آنان (حاكمان اُموى) اين بود كه در آخر خطبه ، على عليه السلام را لعن مى كردند . وقتى عمر بن عبد العزيز از خواندن خطبه فارغ شد ، [ به جاى لعن على عليه السلام ] ، آيه : «به درستى كه خداوند به دادگرى و نيكوكارى و بخششِ به خويشاوندان ، فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم ، باز مى دارد . او به شما اندرز مى دهد ، باشد كه پند گيريد» را خواند و از منبر ، پايين آمد . مردم از گوشه هاى مسجد ، فرياد بر آوردند : «امير مؤمنان ، كافر گشت» و به وى هجوم آوردند تا او را بكشند . او سرداران را صدا زد و فرمان داد كه اسلحه ها را آشكار كنند و وى را از دست آنان نجات دهند . وى با يارى سرداران به قصر خويش بازگشت و مردم ، در حالى كه مى گفتند : «سنّت ، تغيير يافت ، سنّت تبديل گشت!» ، متفرّق شدند . بدين ترتيب، قرائت اين آيه در آخر خطبه ها سنّت شد.

نام کتاب : دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 12  صفحه : 569
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست