«يا بسان آن كسى كه از كنار دهكده اى ويرانه عبور كرد، دهكده اى كه ديوارهاى آن به روى سقفهاى آن فرو ريخته و ساكنان آنجا هلاك و نابود و استخوان هاى آنها متلاشى شده بود، با خود گفت: چگونه خداوند آنان را زنده خواهد كرد خداوند (در اين هنگام) او را صد سال ميراند سپس زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردى؟گفت: يك روز يا قسمتى از آن فرمود بلكه صد سال درنگ كردى (ولى) به غذا و نوشيدنى خود نگاه كن هيچ تغيير نكرده و به الاغ خود بنگر كه چگونه متلاشى شده است احياى تو پس از صد سال مايه اطمينان خاطر تو و نشانه اى از معاد براى ديگر مردم است اكنون به استخوان (مركب سوارى خود) نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى دهيم و گوشت بر آن مى پوشانيم(وقتى اين كارها را ديد) وى گفت مى دانم كه خداوند بر همه چيز توانا است».
نكته اى قابل توجه
جمله: ( فَأَماتَهُ اللّهُ مائةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ) مى رساند كه خداوند گوينده سخن را صد سال تمام ميراند سپس او را برانگيخت و زنده كرد.
ولى مؤلف«المنار»[1] مى گويد: ممكن است اين جمله اشاره به يك نوع