نام کتاب : در سرزمين تبوک(تفسير سوره توبه) نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 19
مقام، مناسب با اسما و اوصاف ديگر خداوند، مانند جبّار، منتقم و مشابه آنهاست.[1]
مأموريت على(عليه السلام)
شهر مكه در سال هشتم هجرى به تصرف مسلمانان درآمد و پايگاه توحيد در چنين سالى از دست كفار گرفته شد و پيامبر در سال نهم هجرت تا كرانه هاى شام رفت و در تبوك، با قبايل متعددى پيمان بست. پس از بازگشت به مدينه، شرايط ظاهرى ايجاب مى كرد كه پيامبرگرامى در سال نهم، عازم زيارت خانه خدا شود و از شهرى كه سال گذشته به تصرف او درآمده است، بازديد نمايد. ولى مقارن اين احوال، حادثه اى رخ داد كه پيامبر را از شركت در مراسم حج آن سال بازداشت و حادثه از اين قرار بود:
رسم اعراب جاهلى اين بود كه پس از پايان طواف كعبه، جامه اى كه با آن خانه خدا را طواف مى كرد، در راه خدا صدقه مى داد و چون جامه ديگرى نداشت، لخت و برهنه طواف مى نمود. در همان سال نهم ـ كه هنوز راه و رسم جاهلى باقى مانده بود ـ در ماه هاى حرام، زن زيبايى وارد مسجد شد و چون جامه اضافى نداشت
[1] اصمعى، بزرگ استاد زبان عرب مى گويد: من در بيابان، كنار زن عرب بيابانى آيه مربوط به بريدن دست دزد را اين چنين تلاوت مى كردم:(وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ حَكيمٌ): «دست مرد و زن دزد را ببريد، سزايى است براى كارشان و انتقامى است از خدا ، خداوند بخشنده و حكيم است»(مائده(5) آيه 38). فوراً زن عرب گفت: اين كه مى خوانى ، قرآن نيست، زيرا «لو كان غفوراً ورحيماً لما أمر بقطع أيديهما; اگر غفور و رحيم بود، فرمان به بريدن دست آنها را نمى داد». يعنى اين جا مناسب نيست خداوند با اسم غفور و رحيم تجلى كند و آن را به رخ افراد بكشد. اصمعى مى گويد: من قرآن را باز كردم ديدم حق با آن زن عرب است ودر قرآن به جاى آن دو، لفظ(عزيز حكيم) آمده است.
نام کتاب : در سرزمين تبوک(تفسير سوره توبه) نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 19