گرچه سعادتمندى و رستگارى انسان در گرو انديشه، بينش و باور درست، به ويژه نسبت به مبدأ آفرينش و جهان هستى (: خداوند يكتا) و پايبندى عملى به آن باورها است ولى اجرايى و عملى شدن اين باورها و پايبندى به بايدها و نبايدهاى مربوط به آن، در گرو شناخت و آگاهى انسان نسبت به خودش (به عنوان موجود ممتازى كه در نظام هستى و در ميان موجودات آن به عنوان تنها موجودِ متفكرِ ممتازِ مسئول مطرح است،) مىباشد، مبنى بر اين كه سرنوشت (: نيك فرجامى يا بد فرجامى) او در دست خودش بوده و با انتخابها و اعمال و رفتارش رقم مىخورد. در تفكر اسلام ناب، شناخت انسان تا بدان حد اهميت دارد كه در يك تعبير از امير مومنان على (ع)، ملازم و همتاى شناخت خداوند به شمار آمده و در تعبيرى ديگر از آن حضرت، بالاترين مرتبه معرفت و علم قلمداد شده است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ. «1» كسى كه خود را بشناسد، خداى خويش را شناخته است. مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدِ انْتَهى الى غايَةِ كُلِّ مَعْرِفَةٍ وَ عِلْمٍ. 2 كسى كه خود را بشناسد، به طور حتم به بالاترين مرتبه معرفت و دانش نائل آمده است! چرا كه خودشناسى و در نتيجه خداشناسى، عامل اساسى تحرك و بيدارى انسان و نيز علت مهم تعهد و مسئوليتپذيرى انسان در رابطه با آينده خود، خدا و جامعه است؛ و همين موجب سوق دادن انسان به سوى رشد و تعالى و كمال معنوى مىگردد. بخش دوم كتاب، درصدد تبيين «انسانشناسى» با استفاده از آيات قرآن و روايات اسلامى و نيز مسائل مرتبط با آن است. اميد است اين اثر گامى مؤثر در جهت ارتقاى بينش فكرى و دينى فراگيران عزيز سپاهى و نيز شناخت بيشتر آنان نسبت به انسان باشد. پژوهشكده تحقيقات اسلامى معاونت متون آموزشى و كمك آموزشى