و راهبان سرمىزند؛ ب. مهلتى كه خداوند به بندگان گناهكارش مىدهد و
چون مىخواهد آنان را نگونبخت كند، خواستههاى دنيايىشان را برمىآورد و بنده بى
آنكه خود بداند، اندك اندك از رحمت خدا دور مىشود و به كيفر او نزديك مىگردد (دائرة المعارف تشيّع، 2/ 100).
***
اسم اعظم: برترين نام خدا
برترين
نام خدا است كه پيامبران و اولياى الهى به وسيله آن، دست به تصرّفات غير طبيعى و
خوارق عادت مىزنند و به حاجات مىرسند. بنابر روايتى كه در تفسير آيه 40 سوره نمل
نقل شده است، عاصف بن برخيا- وزير سليمان- تخت بلقيس را با اسم اعظم نزد سليمان
حاضر ساخت. انبياى بزرگ الهى- مانند ابراهيم، عيسى و موسى (ع)- نيز از اسم اعظم
بهره بردهاند؛ امّا حقيقت اين نام نزد پيامبر اسلام 6 و امامان دوازدهگانه (ع)
است (الاصول من الكافى، 1/ 179). امامان معصوم (ع)
توجّهى ويژه به اين نام داشته و در دعاهاى خويش از آن ياد كردهاند؛ هر چند مشخص
نكردهاند كه اين نام كدام يك از نامهاى الهى است (ر. ك.
مفاتيح الجنان، «دعاى شب بيست و هفتم رجب»/ ص 259). تمسّك به اين نام آثار و بركات
فراوانى دارد و براى هر حاجتى مىتوان به آن توسّل جست (ر. ك. همان، «دعاى سمات»/ 123).
در
اين باره كه كدام نام خدا، اعظم است، نظريّهها مختلفاند. يكى از نظريّهها اين
است كه هيچ يك از نامهاى خدا را نمىتوان بزرگتر از ديگر نامها دانست؛ بلكه هر
نامى را بنده از روى التجاء و انقطاع كامل از ماسوا بر زبان آورد و به آن توسّل
جويد، همان براى او اسم اعظم است (تفسير الميزان، 8/ 186- 180). نظريّه غالب دانشمندان شيعه اين است كه اسم اعظم،
نامى خاصّ است. دانشمندانى كه به اين نظريّه معتقدند، دو گروهاند: گروهى بر
آناند كه اسم اعظم بر خلق معلوم نيست و گروهى معتقدند كه معلوم است؛ ولى در تعيين
آن ميان هو، اللّه، الحىّ القيّوم و ... به اختلاف افتادهاند (تفسير الميزان، 8/ 180- 186؛ دائرة المعارف تشيّع، 2/ 166؛