از
نظر لغوى به معناى مادّهگرايى و اين است كه كسى به عوامل مادّى بيشتر از عوامل
معنوى، اهمّيّت دهد و مادّيات را بيشتر باور كند (آكسفورد، 789). در اين معنا، ماترياليسم(Materialism) حالتى روانى است كه آدمى را به امور معنوى بى
توجّه مىسازد. ماترياليسم در اصطلاح اعتقاد به اين است كه همه موجودات جهان، تنها
وجود مادّى دارند. اين معنا از ماترياليسم در برابر ايدهآليسم جاى دارد (همان).
بدينسان، به مكاتبى كه اصالت را به مادّه مىدهند و آن را بر امور غيرمادّى مقدّم
مىدارند، ماترياليسم گويند.
ماترياليستها،
امور غير مادّى مانند روح و معنا را خصلتى از مادّه مىپندارند. آنان معتقدند كه
اين گونه امور تابع و طفيلى مادّهاند (فلسفه تاريخ، 1/ 82). ماترياليستها وجود ماوراى مادّه را انكار مىكنند و همه
هستى را در انحصار مادّه مىانگارند.
در
نظر ماترياليستها تنها آنچه در تغيير و تبدّل است و در بستر زمان و مكان روى
مىدهد، واقعى است و آنچه از چارچوب احساس و لمس بشر بيرون است، وجود ندارد (مجموعه آثار، 1/ 471 و 472).
ماترياليسم
در حوزه جامعهشناسى نيز تعريف ويژهاى دارد و آن، طرح نظريههايى است كه روابط
اقتصادى را علّت بنيادى پديدههاى اجتماعى مىشمارند (فرهنگ
جامعهشناسى، 235).
مادّهگرايى
در تاريخ انسانى:
همواره
برخى انسانها مىپنداشتهاند كه منشأ جهان، مادّه است و چيزى فراتر از آن وجود
ندارد. در چين باستان نظريّه عناصر پنجگانه مطرح بود كه مغز، چوب، آب، آتش و خاك
را پنج عنصر مادّى پايهاى مىدانست و اين پنج عنصر در نظر چينيان جهان را تشكيل
مىدادند. اهل هند قديم نيز دنيا را مركّب از آب، خاك، آتش و باد مىپنداشتند (فرهنگ علوم سياسى، 698).