كلمه
«لوح» به معناى صفحهاى است چوبين يا استخوانى پهن شده كه در روزگار قديم بر آن
مىنوشتهاند (ر. ك. مجمع البحرين،
2/ 152). در اصطلاح دينى، مرتبهاى است كه حقايق جهان هستى را بر آن نوشتهاند (الحكمة المتعاليّة، 6/ 290؛ كشّاف اصطلاحات الفنون، 2/ 1292). آنچه در متن
كائنات روى مىدهد، مطابق است با آنچه در لوح نوشتهاند (مصنّفات
شيخ مفيد، 5/ 74). وجود تفصيلى موجودات كه بر لوح نوشته آمدهاند، به واسطه
قلم افاضه مىشود. (قلم) حقايق ثبت شده بر لوح، مجرّد از مادّهاند و در عالم غيب
جاى دارند، و در زمان مقرّر تحقّق مىيابند (انتظار
بشر از دين، 273). در روايت است كه قلم به لوح گزارش مىدهد و لوح، هر آنچه را
از قلم گرفته است، به اسرافيل مىرساند و اسرافيل نيز به ميكائيل بازمىدهد و او
نيز به جبرئيل. سپس جبرئيل، آنچه را گرفته است، به پيامبران الهى (ع) مىرساند (معانى الاخبار، 23).
روايات
فراوانى درباره لوح در دست است كه تعبيرهاى آنها مختلف است. از برخى روايات
برمىآيد كه لوح، نور يا فرشته است (بحارالانوار، 57/ 375- 369).
در
پارهاى روايات آمده است كه لوح، چيزى است سفيدتر و درخشندهتر از نقره و ياقوت كه
بر آن هر آنچه را تا قيامت روى مىدهد، نوشتهاند (تفسير
البرهان، 4/ 368؛ تفسير قمى،
2/ 379). در حديثى ديگر آمده است كه خداوند لوحى از دُرّ سفيد آفريده است با جلدى
از زبرجد سبز كه خطوط روى آن از نور است و خداوند روزى سيصد و شصت بار به آن
مىنگرد و زنده مىكند و مىميراند و مىآفريند و روزى مىدهد و عزيز مىدارد و
خوار مىسازد و هر چه مىخواهد، مىكند (الميزان، 20/ 257). پارهاى از اين تعابير، جنبه تمثيلى دارند تا از گذر
تمثيلهاى مادّى، امور معنوى و غير مادّى، به فهم مردم، آسان درآيند.
لوح
محفوظ:
در
منابع دينى از دو لوح نام آمده است كه يكى از آنها «لوح محفوظ»