چند پاسخ دارد: 1. از قرآن كريم بر مىآيد كه شيطان از نوع جنّ است
(كهف/ 50) و خداوند، جن و انس را تنها براى عبادت آفريده است (ذاريات/ 56). از اين
رو، مىتوان دريافت كه شيطان نيز براى عبادت خلق شده است و هيچ ناپاكى و نقصى در
خلقت او نبوده است. حتّى او بر اثر عبادت بسيار، در شمار فرشتگان الهى درآمد. گواه
است بر اين حقيقت آنكه قرآن مىفرمايد: «و ... به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد
و همه سجده كردند مگر ابليس ....» (بقره/ 34) اين آيه نشان مىدهد كه شيطان جزو
فرشتگان بوده است. با اين حال، او سجده نكرد و از فرمان الهى سر پيچيد. همچنين از
ماجراى سرپيچى شيطان بر مىآيد كه او همچون ديگر اجنّه و نيز انسان، داراى آزادى و
اختيار است و خود موجب گمراهى خويش شده است (تفسير
نمونه، 1/ 193). 2. خداوند هيچگاه شرّ مطلق نيافريده است. وجود نفسى همه
موجودات، خير است (سجده/ 7). با اين حال، گاه موجودى با اضافه به موجودى ديگر منشأ
صدور شرّ مىشود (گوهر مراد، 325- 323). شيطان نيز- فى نفسه- شر
نبوده است او هنگام خلقت آدم در آزمايش الهى قرار گرفت و از آن سربلند به در نيامد
و راه شرارت در پيش گرفت. 3. برخى معتقدند كه اگر شرّ و فساد و تعب و فقدان و نقص
و ضعف در جهان نبود، خير و صحّت و راحت و وجدان و كمال و قوّت نيز مصداقى نمىيافت
و عقل انسان به اين مفاهيم راه پيدا نمىكرد (الميزان، 8/ 38). آن گاه انسان معناى خير را درك مىكند و آن را برمىگزيند
كه شر را ببيند و از آن آگاه باشد. بنابراين نظريّه، وجود شيطان از اركان نظام
جهان انسانى است و تنها آن گاه مىتوان وجود شيطان را شر پنداشت كه از او پيروى
شود؛ امّا مخالفت و مبارزه با او خير است و مايه رشد و تعالى. 4. انسان در هيچ يك
از اعمال خويش مجبور نيست. خدا او را آزاد و مختار آفريده تا راه صواب را از خطا
بازشناسد و نيكى را ازبدى تمايز دهد.
وانگهى،
او را به لطف خويش يارى داده و با ارسال رسل و انزال كتب و حكم عقل و فطرت، حجّت
را بر او تمام كرده است.
از
اين رو است كه به شيطان فرموده است:
«بىگمان
تو بر بندگان من سلطه نخواهى يافت مگر كسانى از گمراهان كه تو را