1. حقيقتجويى؛ 2. زيبايىخواهى؛ 3. گرايش به خير و فضيلت؛ 4. عشق و
پرستش. گرايش اخير، همان است كه قرآن با عنوان «فطرت اللَّه» از آن ياد مىكند
(روم/ 30) و بر يكتاپرستى- به عنوان آيين فطرى انسان- اشارت مىبرد. كاوشهاى
بيرونى نيز گواهى مىدهند كه اين گرايش در همه انسانها وجود دارد (الالهيات، 1/ 11؛ سير
حكمت در اروپا، 3/ 321). قرآن از توحيد فطرى فراوان ياد مىكند و به ياد مىآورد
كه اگر از مشركان بپرسيد، چه كس آسمانها و زمين را آفريده است، مىگويند:
«اللَّه!» (زخرف/ 9؛ عنكبوت/ 61) و اگر بپرسيد چه كس شما را آفريده است، پاسخ
مىگويند: «اللَّه!» (زخرف/ 87) و اگر بپرسيد زمان و آنچه در آن است، از آنِ كيست،
خواهند گفت: «اللَّه!» (مؤمنون/ 89- 84) اين بدان سبب است كه خداشناسى، از امور
فطرى انسان است و بديهى و ضرورى است و نيازمند استدلال نيست (چهل حديث، 185- 181).
دلايل
خداشناسى فطرى:
دلايل
و شواهد فراوانى در دستاند كه گواهى مىدهند خداشناسى از امور فطرى است:
1.
واقعيّتهاى تاريخى:
در
تاريخ و جامعهشناسى، ثابت شده است كه همه جوامع انسانى همواره به نوعى دين پايبند
بودهاند (تاريخ تمدن، ويل دورانت/ 1/ 89- 87).
2.
شواهد باستانشناسى:
از
انسانهاى روزگاران بسيار كهن، آثارى بر جاى مانده است كه حكايت از اعتقاد آنان به
خدا و اصل معاد دارد. دفن لوازم شخصى و زندگى و سفر همراه مردگان، موميايى كردن
مردگان و ساختن مقبرهها و بناهايى همچون اهرام مصر بر سر گورها، نشانههايى از
اعتقاد انسان روزگار گذشته به معاد است.
3.
مطالعات و كشفيّات روانشناختى:
چنان
كه پيش اين اشارت رفت، پرستش از گرايشهاى بنيادى و ذاتى انسان است و دانش
روانشناسى آن را تأييد مىكند.
4.
ناكامى تبليغات ضدّ دينى:
با
اينكه در دورههايى از تاريخ زندگى انسان، برخى كوشيدهاند عليه دين تبليغ كنند و
گرايش به دين و ديندارى را از جان انسان بزدايند، فروغ دين هيچگاه به خاموشى
نرفته است. ناكامى تبليغات شديد جهان غرب عليه دين در قرون